|

ویژگی‌ها، خلقیات و سبک زندگی ایرانیان از نگاه جهانگردان/ بخش سوم

دوشنبه, 09 تیر,1404 - 10:07
ژان شاردن در سال 1643 میلادی، مطابق با 1002 هجری خورشیدی، در پاریس به دنیا آمد. پدرش جواهر ساز و تاجری ثروتمند بود. او در بیست و دو سالگی، به نمایندگی پدرش و به منظور رسیدگی به امور تجاری وی راھی ھند شد. طی این سفر، در سال 1666 میلادی و در دوره سلطنت شاه عباس دوم، از راه خلیج فارس به اصفھان آمد و تا سال 1670 میلادی که به پاریس بازگشت، در ایران ماند.
ویژگی‌ها، خلقیات و سبک زندگی ایرانیان از نگاه جهانگردان/ بخش سوم

هزارک -

بخش سوم: سفرنامه شاردن
*مقدمه:

ژان شاردن در سال 1643 میلادی، مطابق با 1002 هجری خورشیدی، در پاریس به دنیا آمد. پدرش جواهر ساز و تاجری ثروتمند بود. او در بیست و دو سالگی، به نمایندگی پدرش و به منظور رسیدگی به امور تجاری وی راھی ھند شد. طی این سفر، در سال 1666 میلادی و در دوره سلطنت شاه عباس دوم، از راه خلیج فارس به اصفھان آمد و تا سال 1670 میلادی که به پاریس بازگشت، در ایران ماند. در همین سفر، او از معتمدان دربار شاه عباس دوم شد و به سمت تاجرباشی شاه دست یافت و این عنوانی بود که جز به مقربین خاصه شاه تعلق نمی گرفت. با دریافت این عنوان، او ماموریت یافته بود که جواهراتی را برای خرید، به شاه عباس دوم عرضه کند. شاردن در دومین سفرش به ایران، پس از گذشتن از قفقاز و تبریز و میانه و قم و كاشان، در سال 1673 میلادی و در زمان پادشاهی شاه سلیمان صفوی به اصفھان رسید و تا سال 1677 میلادی در این شهر اقامت نمود.
شاردن به جز زبان ھای فرانسوی و انگلیسی، به زبان ھای تركی و فارسی نیز تسلط داشت و در طی اقامت طولانی خود در ایران، با درباریان و بزرگان و سفرای كشورھای بیگانه و نمایندگان كمپانیھای اروپایی و ھیاتھای مذھبی مقیم ایران نیز آشنا و دوست شد. او در سفرنامه خویش، با علاقه و دقت بسیار به نگارش سابقۀ تمدن و مذھب و اخلاق و آداب و رسوم ایرانیان و اوضاع تاریخی و جغرافیایی ایران پرداخت و چون به خط و زبان فارسی آشنا بود، در تنظیم مطالب سیاحتنامه اش از متون كتابھای خطی فراوانی نیز استفاده نمود که این موضوع، یكی از امتیازات برجسته سیاحتنامه اوست. او در سفرنامه اش به شرح احوال و كارھای شاه عباس ثانی و جانشینش شاه سلیمان و رفتار و نیات درباریان و بزرگان نیز پرداخته است.
تنها مساله در خصوص سیاحتنامه بسیار مفصل شاردن این است كه وی، با وجود دانستن زبان فارسی و تركی، عمدتا با بزرگان و درباریان مجالست داشته و از مصاحبت و همنشینی با توده مردم ایران غفلت ورزیده و از همین رو، موفق به بررسی کامل جامعه ایران نشده است. 
با تمام اینها، شاردن قلمی شیوا و شیرین داشت و ھمین مساله، موجب توجه بسیاری از دانش پژوهان به سیاحتنامۀ او شده است.

*نظر کلی شاردن در خصوص ایران و ایرانیان:
شاردن در سفرنامه اش، نظر کلی خود پیرامون ایران و ایرانیان را بدین ترتیب بیان می کند:
"به اعتقاد من، میان ھمه سرزمینھای گسترده دامن خاورزمین، خواه از نظر دیدن بدایع و شگفتیھا و معرفت به معارف و خواه از جھت تحصیل سود مادی که مورد توجه ملل دور قرار گرفته، ایران از ھر جھت در مقام اول است، زیرا ھوای این کشور بسیار ملایم و معتدل و پاکیزه است؛ مردمانش روشن اندیش و باھوشند و از نظر روح و احساس و تفکر، از اقوام دیگر به ما اروپاییان نزدیکترند. در این سرزمین، بسیار چیزھای خوب یافت می شود که در دیگر کشورھای مشرق زمین نظیر آنھا نیست.
درباره ھوای ایران اغراق نیست اگر بگویم که در سراسر گیتی، ھوای کمتر کشوری به صافی و روشنی و پاکیزگی و سلامت ھوای ایران وجود دارد. به تحقیق می توان باور کرد که ھوای ایران در بیشتر نقاط کشور کاملا خشک است؛ زیرا در این سرزمین، دریاچه ھای پھناور و رودخانه ھا و شط ھای پر آب وجود ندارد تا گرمای خورشید آب آنھا را تبخیر و در فضا پراکنده کند.
معمولا عرض جغرافیایی ھر محل، بیش از عوامل دیگر در سردی و گرمی آن اثر دارد؛ اما در ایران این عامل قطعیت ندارد و فرورفتگیھا و برجستگیھا یا به سخن دیگر پستی و بلندیھای تند هستند که در تغییر ھوای این کشور تأثیر و دخالت بیشتری دارند. به طور کلی می توان گفت جز در مناطق جنوبی و شمالی، ھوای ایران سرد است. مردم تندرست و خوش بنیه اند، رنگ چھره شان سرخ و سپید و زیباست. زن و مرد، رشید و نیرومندند و بدنشان خوش تراش می باشد و چون میان محیط زیست و نیروھای فکری و خصایص روحی و جسمی مردمان ھر منطقه روابط خاصی در میان است، می توان باور کرد که مردمان ایران ظریف طبع، ھوشمند، نازک خیال، مصلحت نگر و عاقبت اندیشند. زود فھم، محتاط و دارای قوۀ تمیز و تشخیص می باشند و با این که از یکسو با عثمانی و از دیگر سو با ھند ھمسایه اند، نه مانند عثمانیھا خشن و درنده خو و نه مانند ھندیان زود باور و کم فکر می باشند. ایرانیان، فکر روشن، طبع ملایم و قابلیت تمدن پذیری و شھرنشینی دارند".
چنانچه مشاهده می شود، شاردن در نگاهی کلی، نظری بسیار مثبت نسبت به ایران و ایرانیان دارد و ویژگی های جسمی و ذهنی آنان را می ستاید. از سوی دیگر، آب و هوای ایران را نیز بسیار مطبوع و دلپذیر می داند و در مجموع، تصویری مثبت از این کشور و مردمانش ارائه می دهد.

* وصف جشن نوروز:

شاردن در خصوص جشن نوروز در ایران عنوان می دارد که "نوروز، یگانه عید ملی و غیر مذھبی ایرانیان، در نظر آنان سخت گرامی و ارجمند است و مراسم آن را به طرزی با شکوه برپا می دارند. آیین عید نوروز سه روز و در دربار پادشاھان به مدت ھشت روز ادامه دارد. این عید به محض درآمدن آفتاب به برج حمل آغاز می گردد. این سنت بدیع و باستانی بیانگر این حقیقت است که مردمان خوش ذوق این سرزمین، از روزگاران بسیار کھن به افزایش و کاھش نور و گرمی خورشید و اعتدال بھاری توجه خاص داشتند و نخستین روز بھار را که آغاز بیداری و شکفتگی طبیعت است، خجسته و فرخنده می شمرده اند. فرا رسیدن نوروز در پایتخت و شھرھای بزرگی که در آنها توپ وجود دارد، با شلیک سه تیر توپ اعلام می گردد. منجمان، یکی دو ساعت پیش از حلول سال جدید، در حالی که لباس نو بر تن آراسته اند، درپایتخت در کاخ سلطنتی و در دیگر شھرھا در سرای حکام گرد می آیند، به پشت بام یا مھتابی می روند، اصطرلاب خود را به دست می گیرند، در آن می نگرند و ھمین که آفتاب به برج حمل درآمد، با دست علامت می دھند که توپچیان تیراندازی کنند و طبالان و نقاره چیان به نواختن طبل و سرنا و نقاره و نی بپردازند و بدین گونه، ھمه افراد اعم از خردسال و سالخورده، زن و مرد، دارا و بی چیز، به مناسبت فرا رسیدن نوروز فرخنده و خجسته به شادی و طرب می پردازند.

در اصفھان که پایتخت ایران است، در روزھایی که جشن نوروز ادامه دارد، برابر کاخ شاھنشاه مراسم چراغانی و آتشبازی و ترانه خوانی و پایکوبی و دست افشانی و نمایشھای کمدی برگزار می شود و مردم در مدت ھشت روز ایام عید، روزگار به خوشی و خرمی می گذرانند".

 

 

*توصیف شهر اصفهان، پایتخت ایران در دوره صفوی:

شاردن در سفرنامه اش به شرح کامل شهر اصفهان می پردازد که گزیده ای از آن به شرح زیر است:

"اصفھان به انضمام حومه اش، یکی از بزرگترین و پھناورترین شھرھای جھان است و درازای محیطش از دوازده تا بیست و چھار مایل کمتر نیست. در مورد جمعیت اصفھان میان محققان اختلاف نظر وجود دارد و تعداد آن را از ششصد هزار تن تا یک میلیون و دویست هزار تن تخمین زده اند؛ در عوض عقیدۀ ایشان درباره عده بناھای این شھر کاملا به ھم نزدیک است. آنان بر این باورند که پایتخت ایران در حدود سی و ھشت ھزار و دویست تا سی و ھشت ھزار و سیصد و ھشتاد خانه دارد که بیست و نه ھزار و چھارصد و شصت و نه بنا در داخل شھر و ھشت ھزار و ھفتصد و ھشتاد خانه بیرون آن است. کاخھا، مسجدھا، گرمابه ھا، بازارھا، کاروانسراھا و دکانھا نیز در شمار این بناھا در آمده اند؛ زیرا قریب به ھمه دکانھا وسیعند و در مرکز شھر، جدا از خانه ھای مسکونی ساخته شده اند.

اصفھان در امتداد جریان زاینده رود ساخته شده و بر روی آن، سه پل بنا گردیده است. یکی از این سه پل در میان ضلع جنوبی شھر، یکی در طرف راست و یکی در سمت چپ آن است. آب این رود شیرین و بسیار سبک است. ھمه مردم پایتخت به این واقعیت آگاھند، اما ھیچکس به خود زحمت نمی دھد به قدر مصرف آشامیدن آب از آن رود برگیرد و به خانه ببرد. اھالی عادت دارند فقط آب صاف بخورند و برای دستیابی به چنین آبی، چاه می کنند. آب چاه ھای اصفھان نیز شیرین و سبک میباشد و بیگمان می توان باور کرد که در ھیچ جا گواراتر، سبکتر و شیرینتر از این آب وجود ندارد.

آنچه بیشتر مایه کمال زیبایی و منظر دلپسند اصفھان می باشد، کاخھای باشکوه، خانه ھای فرح افزا، کاروانسراھای گشاده دامن و بازارھای دیدنی آن می باشد. در دو طرف خیابانھای اصلی شھر، جوی ھای آب جاری است و درختان ستبر و سایه ور، سر به ابر برافراشته اند. اما کوچه ھای شھر غالبا تنگ، ناصاف، پر پیچ و خم و چنان است که عابر نمی تواند از میان کوچه و از دویست قدمی دو سر آن را ببیند. بیشتر این کوچه ھا به وسیله بازارچه ھائی که سقفشان پوشیده است، قطع شده اند. عیب بدتر اینکه ھیچ یک از این کوچه ھا سنگفرش نیست. وضع کوچه ھای دیگر شھرھای ایران نیز چنین است (این مطلب عینا در سفرنامه ژان تاورنیه که او نیز در دوران صفوی از ایران و اصفهان بازدید نموده بود، ذکر گردیده؛ نگارنده).

بازار که جای بازرگانی و خرید و فروش انواع کالا می باشد، عبارت از کوچه ھای بزرگ و درازی است که سقف آنھا پوشیده شده و در آنھا جز دکان ساختمانی نیست. در بازارھا جمعیت چنان متراکم است که افرادی که سواره قصد گذر کردن از آنھا را دارند، باید یک یا چند نوکر پیاده پیشاپیش آنان حرکت کنند تا جمعیت را بشکافند و راه را بگشایند؛ زیرا در بیشتر نقاط بازار مردم از سر و دوش ھم بالا می روند. اما فقط در بازارھا جمعیت زیادی رفت و آمد می کنند و آمد و شد دشوار است و در نقاط دیگر شھر حرکت کردن آسان می باشد.

عریضترین بازارھا چھارده یا پانزده پا پھنا دارند و برخی از آنھا بسیار باشکوه و زیبا هستند. آستانه بیشتر بازارھا با آجر پوشیده شده و سقفشان ضربی و بعضی جاھا دارای گنبد است. روشنایی این بازارھا از منفذھای بزرگی که در سقف تعبیه شده اند و ھمچنین از نوری که از کوچه ھای متصل به بازار به درون آن می تابد، تأمین می گردد. بنابراین، در تمام فصول سال ھرکس می تواند بی آنکه از زحمت گل و لای یا باریدن برف و باران یا تابش شدید آفتاب و نظایر اینھا برنجد، از راه بازار پیاده از یکسوی شھر به طرف مقابل برود. یگانه عاملی که مایه ناراحتی و دردسر رھگذران می باشد تنگی بعضی از بازارھاست که بر اثر کثرت آمد و شد جمعیت، عبور از آنها آسان نیست.

ایرانیان از سکونت در خانه ای که پدرشان در آن درگذشته، به شدت اکراه دارند؛ زیرا بر این باورند که این کار به جھاتی خلاف اصول انسانی است و از روی دیگر نیز بدشگون است. افزون بر این، چون مردم مشرق زمین عموما بر این باورند که مال پیوسته در معرض زوال و فناست، به ھیچکس وفا نمی کند و آسان دست به دست می گردد، می کوشند از دارایی خود بسزا بھره برگیرند و به خوشی و شادمانی روزگار بگذرانند. آنان به خود تلقین می کنند و بر زبان می آورند که خانه پدر چون بزرگ یا کوچک است، به ھر روی برای سکونت پسر مناسب و قابل استفاده نیست و بدین عذر، برای خود خانه ای می سازند یا خانه ای موافق دلخواه خویش می خرند".

گردآوری و تنظیم:

فرید نوبخت حقیقی

موسسه فرهنگی رادنواندیش

 

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: