هزارک - اوزان
درباره پیشینه اوزان ها و گوسان ها مدارک مستند و اطلاعات مکتوبی در دست نداریم. گوسان که به نظر می رسد از نظر لفظ با اوزان شباهت و یا پیوندی داشته باشد در لغت ارمنی به معنای خواننده نوازنده، هنرپیشه و دلقک به کار رفته است و محققان ارمنی سابقه گوسان های تنبورزن را تا چندین سده قبل از میلاد می دانند. اوزان را بعضی سخنور و بسیارگو معنی کرده و بعضی آن را شاعری معنی کرده اند که مصراع را با مصراع، قافیه را با قافیه، بند را با بند هماهنگ میکند و بعضی اوزان را داستانگو و هنرمندی می دانند که نظم و نثر را همساز، و موسیقی و شعر و آواز و رقص را همنوا می کند. اوزان ها خنیاگرانی بوده اند که پابه پای رشد نیروهای تولیدی و توسعه زندگی اجتماعی بالیده و در گذر زمان خود را به چندین هنر از جمله شاعری، نوازندگی، آهنگسازی، آوازخوانی، هنرپیشگی، نمایش، تردستی، شعبده بازی، داستان گویی و داستان پردازی آراسته اند. اوزان ها را می توان با همتایان خود در بین اقوام و ملل مختلف مانند: راپسودیت ها (خنیاگران یونان قدیم)، اسکاپ ها (خنیاگران، شاعران و نقالان انگلوساکسن)، (پواسی ها منظومه خوانان دوره گرد مسلمان سرزمین بوسنی)، اسکالدها (سرایندگان و نوازندگان اسکاندیناوی)، ترابادورها و تراوررها (خنیاگران فرانسه) مقایسه نمود.
قدیمی ترین منبعی که از اوزان نام برده کتاب دَدِه (قورقود) است که یک نسخه از آن در کتابخانه درسدن آلمان و نسخه دیگری در کتابخانه واتیکان نگهداری می شود. نسخه نخست در اوایل قرن نوزده میلادی توسط دیتس کشف شد و نسخه دوم به صورت ناقص در سال ۱۹۵۰ میلادی به وسیله روزی ایتالیایی معرفی و منتشر گردید. احتمال می رود این دو نسخه که فاقد نام کتاب و تاریخ کتاب هستند در حدود قرن پانزده تا شانزده میلادی از روی نسخه قدیم تری استنساخ شده باشند. پروفسور بارتولد که عمری را صرف ترجمه متن کامل این اثر به زبان روسی کرده و تعليقات گران بهایی بر آن افزوده است تاریخ تألیف و تدوین آن را به اوایل قرن نهم هجری (پانزده میلادی) نسبت می دهد. حمید آراسلی آذربایجانی و محرم ارگین ترک، دده قورقودشناسان معروف، محل نگارش آن را با توجه به اسامی اماکن و اقوام نام برده در دستان ها و ساختار زبان آن، خطّه آذربایجان می دانند و بارتولد می گوید: «باور کردنش مشکل است که این داستان ها در خارج از محیط قفقاز شکل گرفته باشند.»
کتاب دَدِه قورقود تلفیقی از نظم و نثر و به صورت «دستان» است و تأثیر تعیین کننده ای بر سنت داستان سرایی آذربایجان گذاشته است. دستان، داستانی است بلند درباره ماجراهای زندگی قهرمانان گذشته. قهرمانان عمده دستان های دده قورقود افرادی از قبایل آغوز هستند. سراپای این اثر وقف نمایش و ستایش قهرمانی ها و شیوه زندگی و آداب و رسوم و ارزش های آغوزهای چادرنشین شده است. مردان و زنانی که دلاوری و شرافت را برتر از هر افتخاری میدانند و جوانان آن ها تنها بعد از هنرنمایی در عرصه نبرد است که نامی می گیرند و نامدار می شوند. قهرمانان اثر که درون نظام عشیرتی پدرسالاری زندگی می کنند در راه گسترش اسلام جهاد میکنند و در عین حال عناصر پیش از اسلامی زیادی در سنن و رفتار و کردارشان به چشم می خورد که به قول جفری لویس: «برخی از آن ها به زمانی برمی گردد که مذهب ترک ها منی بوده است.» کتاب دَدِه قورقود سرمنشاء داستان های حماسی و غنایی آذربایجان و آناطولی شمرده می شود و از نظر ساخت و بافت و شیوه بیانی تلفیقی و داشتن پیوند ناگسستنی با موسیقی و نحوه شخصیت پردازی، تأثیر چشم گیری بر داستان های پرداخته شده در این سرزمین ها نهاده است. این کتاب شامل ۱۲ «بی» است که به احتمال قوی بقایایی از منظومه حماسی بزرگی هستند. حماسه کوراوغلو نیز مجموعه ای از یک رشته «قل» (یا مجلس) است که تاکنون ۲۱ قل آن در آذربایجان ثبت و منتشر گردیده است. این «بی»ها و «قل»ها در عین استقلال نسبی به هم پیوسته اند. کوراوغلو هم مثل دَدِه قورقود که در همه «بی»ها شرکت دارد در همه «قل»ها ظاهر می شود. هر زمان که دلاورات گرفتار مشکل بزرگی می شوند کوراوغلو به دادشان می رسد و دده قورقود هم با رهنمودهای خود گره از کار فروبسته دلاوران می گشاید. شباهت های موجود بین قهرمانان هر دو اثر و رفتار و کردار آنان این ظن را قوی کرده است که عاشیق های پردازنده «کوراوغلو» با سنت داستان پردازی شفاهی اوزان های «دده قورقود» پرداز آشنایی داشته و خود به خود تحت تأثیر آن قرار گرفته اند. به هر حال دده قورقود نمونه اوزان های قدیم است که از «اوبه ای به اوبه ای» می رود و به تناسب شرایط و احوال، قوپوز (ساز عاشیقی) می زند، نغمه می خواند، افسانه دلاوری های قهرمانان مردم را می سراید، بر جوانانی که شایستگی و پهلوانی نشان داده اند نام می گذارد، دعای خیرش را بدرقه راه دلاوران می کند، شور برمی انگیزد و در تمام لحظه های خوش و ناخوش مردم حضور می یابد. اوزان چون دوره گرد است و با مردم پیوند نزدیک دارد آگاهی های زیادی کسب می کند و از همه جا و همه کس خبر می دهد. چنانکه دلدادگان و مادران و خواهران سراغ یار و فرزند و برادر و عزیزان به غربت رفته خود را از او می گیرند.
عاشیق ها و هنر عاشیقی
عاشق (آذری) و بخشی(ترکمن) در حقیقت خلف اوزان به شمار می رود و ساز او تکامل یافته «قوپوز» اوزان است. عاشیق ها بنا بر سنت دَدِه قورقود، فرزانگانی هستند که سینه شان گنجينه داستان های حماسی و عاشقانه، افسانه ها و نغمه های مردمی است. عاشیق، ساز به دست از دهی به دهی می رود، در عروسی ها و جشن ها و آیین های مردم شرکت می کند، ساز می زند، نغمه و داستان می سراید و با خواندن شعرهای حماسی، احساسات پاک و انسانی و آزادی خواهانه را در روح و جان مردم زنده می کند. عاشیق با تمام وجود خود به مردم وابسته است. شریک در غم و شادی شان با آن ها می جوشد و نفس می کشد. در معنا و مفهوم واژه «عاشیق» اختلاف نظر بسیار است. به نظر پروفسور طهماسب، ادیب معاصر آذربایجان، عاشیق از واژه عشق عربی مشتق شده و پس از تغییر شکل، نام خنیاگران دوره گرد آذربایجان شده است. خولوفلو، فولکلور شناسی اوایل قرن حاضر این واژه را به صورت «آشیق» نوشته و آن را ترکی دانسته است. بعضی معتقدند که عاشیق از ترکیب در کلمه ترکی «آغ» به معنی سفید و «ایشیق» به معنی روشنایی به وجود آمده است و وجه تسمیه آن را ویژگی روشنگری عاشیق ها می دانند. از آنجا که ترکی و لهجه های متفاوت آن ریشه در زبان های آریایی دارد این احتمال نیز هست که عاشیق گویش خاصی از لفظ آشیک، آشوک، اشک، آشو وأشا به معنی مردمقدس که از نام ها و صفت اوزان ها بود است باشد.
از سابقه تاریخی عاشیق ها تا پیش از قرن شانزده میلادی جز آنچه که در مورد اوزان ها بیان شد آگاهی های دقیقی در دست نیست. پژوهش هایی که در این زمینه انجا شده نشان میدهد که حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ سال قبل از میلاد در منطقه ای به نام «یئنی سئی» سنگ نبشته ای به دست آمد که در آن اشاراتی به نغمه های هجایی عاشیقی شده است. در این سنگ نبشته شکل یک ساز که شبیه ساز عاشیقی کنونی است حک گردیده و آنچه مسلم است این است که در زمان هون ها عاشیق و ساز عاشیقی بوده است. در میان قبایل آز و اوز عاشیق را بیجان میگفتند. بئجان ها حرمت خاصی داشتند و گروهی از آن ها کاهن بودند و به مداوای مردم نیز می پرداختند. گفته اند در بین اوزان ها و بئجان ها ساز از چنان تقدسی برخوردار بود که اگر در دست دشمن مشاهده می شد از کشتن او صرف نظر میکردند. بنابر آنچه از روایات شفاهی و عامیانه بر می آید.
در گذشته های دور واژه های اوجان، بئجان، قام و تویون همگی بیانگر همان مفهوم گوسان، اوزان یا عاشیق هستند. همین منابع حکایت از آن دارند که دو واژه اوزان و دَدِه در ترکی نیز به معنی و مفهوم عاشیق به کار می رفته اند. در کتاب دَدِه قورقود از اوزان و دَدِه بارها سخن رفته است. دَدِه قورقود ظاهرا قدیمی ترین عاشیق شناخته شده است که در قرن دوم هجری زندگی میکرده است. دده در ترکی به معنی پدربزرگ و هنوز هم عنوانی است برای مردان پاک و مقدس.
تاریخ مدون و مشخص هنر عاشیقی از زمان شاه اسماعیل صفوی آغاز می شود. او که خود شاعر بوده و «شاه خطایی» تخلص میکرده، ارادت خاصی به عاشيق ها داشته است. از زمان این پادشاه هنر عاشیقی جان تازه ای می گیرد و سرآمد عاشیق های این دوره، عاشیق دَدِه قربانی از مقربان دربار شاه اسماعیل است و دیوان شعرش اولین دیوان مدون شعر عاشیقی است. در فاصله سال ۱۴۷۱ میلادی یعنی سال تولد عاشیق قربانی تا سال ۱۹۲۶ میلادی سال درگذشت عاشیق علی عسگر، سرحلقه عاشیق های معاصر، هنر عاشیقی همگام با تحولات اجتماعی دستخوش دگرگونی بوده و عاشیق های بی شماری مانند توفارقانلی، خسته قاسیم، واله، ملاجوما، مسکین اسد، ساری عاشیق، خان چوبان و حسین بوزالقانی را در دامان خود پرورده است.
عاشیق ها از عوامل عمده آفرینش، حفظ و اشاعه ادبیات شفاهی هستند. آن ها علاوه بر خواندن شعر و نواختن آهنگ و تعریف و اجرای داستان، خود نیز شعر می سرایند، آهنگ می سازند و داستان و دستان می پردازند. عاشیق ها را به طور کلی می توان به دو دسته تقسیم کرد دسته اول عاشیق های خلاق و استادند که شعرهای نغ می سرایند، داستان می پردازند، آهنگ می سازند و سروده و ساخته های خود و آثار گذشتگان را با مهارت اجر می کنند. دسته دوم عاشیق های حرفه ای و ایفاگر هستند کا اشعار و داستان های عاشیق های استاد را از بر کرده، هن عاشیقی را فرا گرفته، مجالس شادی مردم را شور و حرارت می بخشند. داشتن صدای خوب و آشنایی به آهنگ های عاشیقی و فوت و فن مجلس گذاری و چیرگی در نواختن ساز از عوامل موفقیت و قبول عام یافتن این عاشیق هاست. پیوند عمیق و تنگاتنگ موسیقی با باورهای دینی و مراسم آیینی در موسیقی شرق، کیفیتی درونگرایانه و گاه رازآلود به این موسیقی بخشیده و آن را وابسته معیارهای رفتاری و آداب معنوی خاصی کرده است. عاشیق علی عسگر در پاسخ به این سئوال که عاشیق کیست و چگونه باید باشد چنین پاسخ می دهد: هر آن که عاشیق شود و ترک وطن گوید باید که از ازل سرشار از کمال باشد در نشست و برخاست آداب دان باشد از علم و معرفت پر بهره باشد از حقیقت به خلق نکته ها آموزد نفس را بسوزد و شیطان را بتاراند میان مردم پاکیزه نشیند و پاک برخیزد و در پی همه این ها، خوش آواز باشد.
جان مایه آفرینندگی عاشیقی، حماسه های عاشقانه است. عشقی که قلمرو آن از عالم خاکی تا جهان روحانی و عرفانی گسترده می شود. عاشیق های حق، به اعتقاد عوام عاشیق هایی هستند که استعداد شاعری را در عالم رؤیا از یک پیر یا ولی دریافت کرده و در پرتو توجه و کرامت آنها طبع مؤزون یافته اند و بند از زبانشان برداشته شده و شعر بر زبان شان جاری گشته است. به این ترتیب است که آن ها از نوشیدن باده عشق و مشاهده خیال دوست به مقام عاشیق حق نایل می شوند. معروف است که میگویند شرط اولیه عاشیق بودن از حفظ داشتن هزار کتاب است. عاشیق ها موظفند داستان ها و دستان های گذشته را به خوبی فراگیرند و قسمت های نثر آن را با حرکات نمایشی تعریف کنند و قسمت های نظم را با در نظر گرفتن فضای حاکم بر داستان و با انتخاب نغمه های مناسب با ساز بخوانند و اجرا نمایند. در این وضعیت، عاشیق تنها نقش یک نوازنده یا خواننده را ندارد. او در نقش همه قهرمانان داستان ظاهر می شود و آفریننده ای در ارتباط با شنونده است که کارش به بداهه پردازی، بداهه نوازی و بداهه سرایی نیز می انجامد.
پردازنده همه داستان های آذربایجانی اعم از رزمی، بزمی، حماسی و عشقی روی هم رفته عاشیق ها بوده اند. با این تفاوت که مایه بعضی از آن ها مانند اصلی وگرم، شیرین و فرهاد و را از مردم و محیط فرهنگی خود گرفته و در قالب خاص داستان های شفاهی بازسازی کرده اند و بعضی دیگر را خود آفریده اند. در این موارد ابتدا عاشیقی داستانی و بخش هایی از آن را ابداع نموده و بعد عاشیق های دیگر در طی قرن ها آن را رنگ آمیزی و پرمایه تر کرده و در حفظ و انتشار و انتقال آن از نسلی به نسلی و از منطقه ای به منطقه دیگر اهتمام ورزیده اند. همه داستان های فولکلوریک آذربایجان، تحت تأثیر سنت داستان گویی عاشیقی، تلفیقی از نظم و نثر هستند. این دو قسمت عموما پیوندی ساختاری با هم دارند. بنابر سنت، عاشیق بخش های نثر را تعریف میکند و بخش های نظم را که با احساسات، هیجانات و اضطراب های قهرمان داستان ارتباط عمیق دارد با آهنگی متناسب به همراه ساز می خواند. او وقتی به قسمتهای شورانگیز نظم می رسد با گفتن عبارت هایی مانند «با سخن به بیان نمی آید، بگذار از ساز کمک بگیریم»، «استاد ساز را برداشت، ببینیم چه گفت» و ... شروع می کند به نواختن و خواندن. تعریف هر داستان و دستانی معمولا چند شب ادامه می یابد و عاشیق که نبض شنوندگان خود را در دست دارد با استفاده از شگردهای خاص، اشتیاق آنها را برای تعقیب ماجراهای داستان بر می انگیزد. او گاهی برای جلوگیری از خسته شدن یا کسالت شنوندگان، به اقتضای حال، یک قاراوللی (نوعی قصه طنزآمیز) تعریف میکند و باز به تعریف داستان ادامه می دهد. گاهی هم با قطع رشته داستان و ناتمام گذاشتن یک حادثه هیجان انگیز، شنوندگان را به اصطلاح سر بزنگاه در انتظار نگاه می دارد و با گفتن جمله هایی مانند «حالا دلاوران را در زندان به حال خود رها کنیم، برای شما از که بگویم؟ از کوراوغلو در چنلی بئل»، حالا کوراوغلو با دلاوران خود در چنلی بئل بماند، از که خبر بدهم؟ از مؤمنه خاتون در دربند» و ... به نقل ماجراهای دیگر می پردازد. کنجکاوی و تشنگی شنوندگان در شنیدن ادامه داستان و اطلاع از سرنوشت قهرمانان آن در این شرایط چنان شدید است که در شب های بعد حتی اگر ابریشم شان هم بر آتش باشد آن را رها می کنند و خودشان را سر موقع به مجلس عاشیق می رسانند.
پیوند هنر و ابداع عاشیق ها با داستان های عامیانه آذربایجان تا به آن پایه است که در اغلب داستان های رمانتیک مانند اصلی وگرم، عاشیق غریب، عاشیق امراه، عباس و گولگز، عاشیق قربانی و .... قهرمان اصلی داستان خود عاشیق است.
موسیقی و ادبیات عاشیقی
موسیقی آذربایجان را می توان به دو حوزه موسیقی سنتی یا مقامی و موسیقی عاشیقی تقسیم کرد. موسیقی سنتی آذربایجان شامل ردیف (ردیف های ۱۴ گانه با مقامات)، رنگها، تصنیفها و آثار کلاسیک (اپرا، سمفونی، کنسرتو و فانتزی ها) می شود. موسیقی عاشیقی شامل نغمه های عاشیقی یا «هاوا» است که با ساز مخصوص عاشیقی به نام «قوپوز» نواخته می شود. ساز عاشیقی شبیه به تنبور و کمی بزرگتر از آن است. اسم قدیمی آن قوپوز است و از زمان صفویان آن را «ساز» نامیده اند. جنس کاسه و صفحه ساز از چوب درخت توت و دسته آن از چوب گردو یا زردآلو است. پرده بندی ساز به مرور از ۵ پرده به ۱۶ پرده رسیده است و بعضی از عاشیق ها تا ۲۲ پرده نیز روی ساز می بندند. وسعت صدای ساز۱/۵ اکتاو و تعداد سیم های آن 9 عدد است که در سه ردیف سه تایی کوک می شوند. موسیقی عاشیقی در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود همیشه توانسته است خود را به گونه ای با شرایط وفق دهد که ویژگی های اصلی آن یعنی بداهه پردازی و بداهه نوازی، وفاداری به نمونه های تجریدی و بنیادی نغمه ها و وفاداری به آرمانهای بشری و حفظ روحیه مردمی، هیچگاه آسیب نبیند. «هاواها با نغمه های عاشیقی، قطعات معمولا ریتمیک سازی و آوازی هستند که توسط عاشیق ها اجرا می شوند. تعداد این نغمه ها کاملا مشخص نیست و بر حسب نوع نغمه، سبک اجرا و نام آن در مناطق مختلف آذربایجان دارای تفاوت های بسیار هستند. در مجموع تعداد (هاوا ها) را حدود ۱۷۰ نغمه میدانند که ۸۰ نغمه از آن ها جزو نغمه های اصیل هستند و همگی به صورت ریتمیک در سه مقام اصلی سه گاه، ماهور و شور اجرا می شوند. در سال های اخیر تعداد زیادی از این نغمه ها جمع آوری و نت نویسی شده اند.
مضمون موسیقایی و شعری «هاوا ها بیشتر حماسی و عاشقانه است. مرکب خوانی و مرکب نوازی یکی از شیوه های متداول هنر موسیقی عاشیقی محسوب می شود و عاشیق ها در برخی از نغمه های خود از بیش از یک مقام استفاده می کنند. ساختمان نغمه های عاشیقی از سه رکن پایه، گؤل (گل) و یارپاق (برگ) تشکیل می شود. پایه، رکن اصلی و وجه مشخصه هر نغمه عاشیقی است که در بیشتر موارد بدون تغییر می ماند. گؤل در واقع تزیین های نغمه عاشیقی است که به صورت جمله های موسیقی اجرا می شود و اگر این تزیین ها به صورت کوتاه و مختصر و اشارهای اجرا شود آن را یارپاق می نامند. سازهای عاشیقی آذربایجان شرقی و غربی یکسان است اما عاشیق های آذربایجان شرقی به جز قوپوز که ساز اصلی عاشیقی است از بالابان و قاوال هم در اجرای موسیقی عاشیقی استفاده می کنند. حضور بالابان و قاوال در موسیقی عاشیقی آذربایجان شرقی تا حدودی باعث افت قدرت نوازندگی و خوانندگی عاشیق ها شده و آن ها را از سنت هنری موسیقی عاشیقی کمی دور کرده است. در حالی که عاشیق های آذربایجان غربی چون از این دوساز استفاده نمی کنند و یک تنه با تکیه بر قوپوز به اجرای موسیقی می پردازند از قدرت و چیره دستی بیشتری برخوردارند. در مجموع می توان گفت سنت خنیاگری و موسیقی عاشیقی نزد عاشیق های آذربایجان غربی بکرتر مانده است.
حضور فرهنگ های کردی، ارمنی و آسوری در آذربایجان غربی و نیز همجواری این استان با ترکیه تأثیرهایی را بر موسیقی عاشیقی این منطقه نهاده است. موسیقی عاشیقی آذربایجان غربی از یک سو با موسیقی عاشیقی آذربایجان شرقی و باکو و از سوی دیگر با موسیقی عاشیقی شرق ترکیه پیوند دارد و مانند پلی موسیقی عاشیقی آذربایجان شرقی و ترکیه را به هم مربوط می کند. قرابت و ترادف نغمه های عاشیقی آذربایجان غربی با ترکیه بیشتر است و بسیاری از هاواهای عاشیقی ترکیه را عاشیق های آذربایجان غربی نیز اجرا می کنند.
ادبیات عاشیقی بسیار غنی و متنوع است. اشعاری که عاشیق ها از زمان صفویه به بعد سروده اند از میلیون ها بيت متجاوز است. شعر عاشیقی انواع بسیار دارد که همه بر اساس اوزان هجایی که با ساختار زبان ترکی تناسب و هماهنگی دارد سروده شده است. اشعار عاشیقی سرشار از مفاهیم اخلاقی، عرفانی، مذهبی و پر از نکته های ظریف و پند آموز است. قوشما، گرایلی، تجنیس، دئیشمه، باقلاما، اوستادنامه، قیفیل بند، دوداق دیمز، دیلتر پنمز، دیوانی مخمس، بایاتی، گوزلمه، نصیحت نامه، حقیقت نامه، طريقتنامه، معراج نامه و ... از انواع شعر عاشیقی هستند. عاشیق ها این اشعار را در قالب های بسیار متنوع و گاه عجیب به کار می برند. مثلا شعر دوداق دیمز را طوری اجرا می کنند که در سرتاسر آن لب ها به هم نمی خورند. در باقلاما و دئیشمه که به معنی رقابت، مسابقه و مشاعره است. عاشیق ها به مصاف هم می روند و داستان گویی می کنند. در این رقابت، عاشیقی که اشعار و نغمه های بیشتری را در حافظه داشته باشد برنده می شود و اغلب ساز رقیب را نیز به عنوان نشان پیروزی از او می گیرد. این سنت هنوز در ترکیه رواج دارد.
عاشیق ها-این راویان پر شور افسانه ها و نغمه های مردمی انسان های آزاده و وارسته ای هستند که با درک عمیق این هنر مردمی، ساز و آواز خوش و دلنشین خویش را با گشاده دستی نثار شادی مردم این مرزوبوم کرده و با گشاده زبانی و چیره دستی، فرهنگ و سنت های قومی خویش را در نغمه های جاری موسیقی عاشیقی در گوش و جان مردم زمزمه کرده و به ترنم درآورده اند.
منابع ١. کوراوغلو در افسانه و تاریخ. رحیم رئیس نیا. تبریز، نیما، ۱۳۶۶. صفحه ۶۴-۹۹. ٢. دده قورقود. به کوشش م.ع. فرزانه. تهران. ۱۳۵۸. ٣. یادداشتهای عاشیق ایمران حیدری ۴. موسیقی عاشیقی آذربایجان. محمدرضا درویشی و عاشیق ایمران حیدری. (بروشور نخستین گردهمایی هنرمندان آواز نواحی ایران؛ آیینه و آواز، تهران، آذر ۱۳۷۳).
منبع: کتابچه موسیقی قشقایی
ناشر: موسیقی نواحی ایران
سال انتشار: 1374
نویسنده: محمد افتخاری زیر نظر علی مرادخانی