هزارک - *گنج های یافت شده در ایران:
شاردن، در ضمن توصیف محله ای در اصفهان، به داستانی اشاره می کند که زن و شوهری پینه دوز، گنجی را در قنات می یابند و چون بر سر آن نزاع می کنند، ماجرا به گوش کلانتر می رسد و او گنج را از ایشان باز می گیرد؛ چرا که به گزارش شاردن، "در ایران، هر گنجی یافته شود، متعلق به پادشاه است"!
*علل نا آبادانی و قلت جمعیت در ایران:
شاردن، عللی چند را برای نا آبادانی و قلت جمعیت ایران در زمان بازدید خویش از این کشور بیان نموده که مختصرا از این قرارند:
"مهمترین عامل خشکی و ناآبادانی بیشتر مناطق ایران، نبودن آب است. ایرانیان از زمانھای بسیار قدیم برای آبیاری و کشتگری ناچار بوده اند با حفر کاریز آب را از دل زمین به کشتزارھای خود روان کنند و ھرجا آب بوده، آبادانی وجود داشته است؛ ولی از آنجایی که در ھمه جا جمعیت به قدر کافی نبوده، در ھمه نقاط مساعد، کشف منابع زیرزمینی آب و کندن کاریز عملی نشده است.
پھناوری و گستردگی بیرون از اندازه و نامناسب این مملکت نیز مایه کمی جمعیت است. حضور و وجود حکومتهای مستبد و مسلط بر جان و مال و عرض و ناموس مردم نیز علت مهم دیگری برای کمی جمعیت ایران محسوب می شود. معمولا پادشاھان ستمگر و درباریان جابر و فاسدشان، برای مطیع کردن اقوام عاصی، سرکردگان و مھتران آنان را می کشند. در چنین احوال، توده ھای جمعیت تبعید شده که در آغاز بسان درختانی ستبر و تنومندند، اندک اندک بسان برگ به گاه خزان، پژمرده و تکیده و لرزان می شوند و این روش حکومت جباران ایران در قرون متأخر است.
کوچ به سرزمینهای دیگر نیز از سایر علل کمی جمعیت در ایران است. در مشرق زمین رفتن از کشوری به کشور دیگر ممنوع نیست و گذرنامه و اجازه نمی خواھد و ھرکس می تواند به مصلحت و دلخواه خود از مملکت خویش به مملکت دیگر سفر کند؛ و این رسمی جاریست که وقتی دھقانان شھرکی مورد آزار و تجاوز حاکم محل قرار گیرند، شکایت به صدراعظم و پادشاه می برند و اگر فریادرسی نیافتند، دست ھم را می گیرند، جلای وطن می کنند و به کشوری دیگر می روند. از یک قرن پیش، ھر سال بسیاری ایرانیان با ھمه افراد خانواده خود به ھندوستان کوچ می کنند و چون ھوش و فھم و دانش و تربیت و ادب و دیگر استعدادھای خوب ایرانیان از هندیان بسی بیشتر است، آسان جوھر و کفایت خود را می نمایانند و جای خویش را باز می کنند. اکنون چنان شده که ایرانیان در دربار پادشاھان مسلمان ھند، مخصوصا در دستگاهھای سلطنتی گلکنده و بیجاپور، نفوذ و اعتبار تمام یافته اند".
*وضعیت آب و هوای ایران:
شاردن در خصوص آب و هوای ایران و تندرستی ایرانیان، چنین عنوان می دارد:
"در ایران، تنھا ھوای سواحل دریای کاسپین مرطوب است و ھوای دیگر مناطق ایران کاملا خشک می باشد و این بدان سبب است که به شرحی که قبلا اشاره شد، در داخل سرزمین پھناور ایران نه رودخانه بزرگی جریان دارد و نه دریاچه وسیعی در آن است. اما در عوض، در بیشتر نقاط این کشور ھوا کاملا پاکیزه و خوب و سازگار میباشد، و اندام رسا و ورزیده و تن تنومند و قوی و رنگ خوش رخسار و خون صاف و پاک مردم این سرزمین، گواه صفا و پاکیزگی و سازگاری ھوای آن است و فقط ھوای مناطقی که قبلا از آنھا یاد کرده ام ناخوش و ناسازگار می باشد و در فصل تابستان مایه بیماری مردم می گردد".
*ظاهر و خلق و خوی ایرانیان:
ژان شاردن، در سفرنامه خویش به شرح مفصل صورت ظاهر و خلقیات ایرانیان پرداخته که گزیده ای از آن به شرح زیر است:
"مردان ایران بلندبالا، رشید، سرخ و سپید، خوش سیما و با وقارند. لطافت و پاکیزگی ھوا و میانه روی در ھر کار و قناعت در خورد و خوراک، در خلقتشان تأثیر به سزا داشته است.
ھوش و استعداد فکری ایرانیان نیز مانند خصائص بدنیشان بسیار خوب است. نیروی تخیلشان وسیع و قوی است و قوه ابداع و تفکرشان دامنه دار می باشد. در فراگرفتن امور فنی و ھنری و ھرگونه علوم، استعداد و قابلیت فراوان دارند. به سپاھیگری و داشتن سلاح عشق می ورزند و دوستدار افتخارند. از این رو، از خودستایی که نمایانگر چھرۀ کاذب شھرت است، بدشان نمی آید.
به طبع، نرم و انعطاف پذیرند. نجیب، باادب، پرآزرم و خوش رو، دوستدار تجمل و اھل اسراف و تبذیرند و بدین سبب، در امور اقتصادی و بازرگانی پیشرفت شایان نکرده اند. به سخن دیگر، ایرانیان نیز ھمانند دیگر ملت ھای مستعد و ھوشمند دنیا دارای فکر بلند و قوه ابتکار و اختراع می باشند، اما بیش از ھمه اقوام سراسر گیتی استعدادھا و ذخایر فکری خود را بی فایده و معطل نھاده اند. ایرانیان به خوب و بد زندگی، سختی ھا و ستمھا و فراز و نشیبھایی که در طول حیات با آنھا روبرو می شوند، به نظر فلسفی می نگرند، اما به نیک یا بد آینده توجه زیاد ندارند؛ نه از بدش می ھراسند و نه از خوبش خرم می شوند.
در خرج کردن گشاده دستی نمی کنند؛ دم را غنیمت می شمارند؛ دل خود را به ھر نوع که باشد خوش می دارند و از ھر چیز، ھرگونه که بتوانند، بھره می گیرند. غم فردا را نمی خورند و بر این اعتقادند که ھر چه خدا بخواھد، ھمان می شود و بر سر ھر کس ھمان می رود که پروردگار در ازل مقدر فرموده است. به سخن دیگر، به رضای دل تسلیم تقدیرند و بر خلاف بیشتر اقوام، ھرگز در برابر ناملایمات سر به طغیان و شورش بر نمی دارند و اگر رنج و آسیبی بدانان برسد، ناشاد و خسته دل نمی گردند و با آرامش باطن می گویند »مقدر است«؛ یعنی در لوح تقدیر و از ازل، این بلا برای من بوده است.
ایرانیان در خرج کردن دارایی خویش از ھمه جھانیان پیشی گرفته اند؛ در اندیشه فردای خود نمی باشند و ھرچه پول از ھر راه به دستشان بیوفتد، در مدتی کوتاه مصرف می کنند و اصولا طرز اندوختن مال و فوائدش را نمی دانند. از جمله خصائص عالیه ایرانیان، دوستداری و مردمی و مھربانی آنان نسبت به افراد خارجی می باشد. پذیرایی و حمایتی که از بیگانگان می کنند، میھمان نوازیی که بی توجه به ملیت افراد به عمل می آورند و مراعاتی که حتی درباره کسانی که پیرو مذھب باطلی ھستند، به جا می آورند، به راستی اعجاب انگیز و درخور تحسین و آفرین است. آنچه به نوبه خود درخور تعظیم و احترام است، این است که عامه ایرانیان، دعا و ذکر ھمه افراد جامعه بشری را، پیرو ھر مذھب که باشند، مورد پذیرش درگاه حضرت احدیت می دانند و ھر وقت بیمار شوند یا گرفتاری و نگرانی دیگری بدیشان روی نماید، به مقدسان و پیشوایان مذاھب حقه دیگر نیز التجا می جویند و آنان را به شفاعت بر می انگیزند. بر این اعتقادم که این خصوصیت متعالی، حاصل نرمخویی و طبع ملایم و پاکیزه دلی ایرانیان می باشد که اصولا با مشاجره و مجادله و خشونت و وحشیگری موافقت ندارند.
ایرانیان به طبع خراج و تنبل می باشند. ظاھرا جمع این دو صفت در یک نفر دشوار می باشد؛ اما این که می گویم، حقیقت دارد و در مواردی لازم و ملزوم یکدیگرند. بسیاری از آنان از کار کردن شانه خالی می کنند و به ھمین سبب، بیشتر ایرانیان تنگ مایه اند. ایرانیان با ھم کم جنگ و ستیز و آویز می کنند و اگر به سببی با ھم به پرخاشگری و جدال برخیزند، خشم و غضبشان زود فرو می نشیند و مثل ما نیستند که اختلافشان به قھر و کینه بینجامد.
دشنام دادن رسم و عادت ھمه ایرانیان، اعم از عالی و دانی می باشد و تنھا از نظر شدت و ضعف تفاوت دارد. ایرانیان در فریبکاری و دروغگویی، سخت دلیر و بی باکند. برای جلب کمترین سود و دفع و رفع کوچکترین زیان، ده ھا سوگند می خورند؛ به عاریت می گیرند و پس نمی دھند و اگر بتوانند کسی را بفریبند، دمی درنگ نمی کنند. عھد خویش را نمی پایند، به تعھدات خود عمل نمی کنند، در کار بازرگانی صداقت ندارند و ھمیشه طرف را مغبون می کنند. در اندوختن مال حریصند و برای کسب شھرت و بلندنامی به ھر وسیله متوسل می شوند و چون غالبا نمی توانند وارسته و متقی باشند، به تقدس و پارسایی تظاھر می کنند و آن را از جمله راھھای مؤثر برای رسیدن به شھرت و سوداھا و شھوات خود می شمارند. سخن کوتاه، قومی متظاھرند و جز آنچه می نمایند، می باشند. انکار نمی توان کرد که ایرانیان به طبع مھمان نواز، خونگرم، ملایم، خلیق و مھربانند، اما دوست دارند و سعی می کنند خود را خوبتر از آنچه ھستند بنمایند و اگر کسی فقط به ظاھرشان داوری کند و به باطنشان نپردازد، آنان را خوبترین و منزهترین مردمان عالم می پندارد. اما اگر به روحیات و افکارشان به نظر تحقیق و تأمل بنگرد، در می یابد که زیاد به احکام دینی خویش معتقد و پایبند نیستند. اما از آنجا که ھر کلی مستثنیاتی نیز دارد، باور می توان کرد که ھمه ایرانیان چنین نیستند و ھستند کسانی که در گفتار و رفتار، صمیمی و صادقند و گفتار و کردارشان به ھم نزدیک است و تقوا و تقدسشان به قدر پرھیزگاران واقعی می باشد. اما به این نکته نیز اشاره کنم چندان که در این مورد تأمل و تحقیق بیشتر شود، از عده خوبان و متقیان و افراد متصف به صفات انسان واقعی کاسته می شود. با توضیحاتی که دادم، قبول این نکته دشوار می نماید که آموزش و پرورش نوجوانان و جوانان ایران به تمام معنی خوب و ستوده می باشد، اما این واقعیتی غیر قابل انکار است، زیرا خانواده ھای سرشناس و صاحب نام و متمکن در تربیت کودکان خود نھایت دقت و مواظبت را بجا می آورند. آنان پرورش خردسالان را به عھده خواجگان می سپارند. این مربیان کودکان را زیر فرمان خود می گیرند و تحت مراقبت شدید می پرورانند و جز برای دیدار بستگان و یا شرکت در نمایشھای ورزشی و اعیاد، به آنان اجازه نمی دھند از خانه خارج شوند. پدران و مادران چون بیم می کنند اگر فرزندانشان به مکتب و مدرسه بروند بر اثر ھمنشینی و ھمصحبتی بچه ھایی که تربیت صحیح ندارند اخلاقشان فاسد شود، آنان را به مدرسه نمی فرستند، بلکه معلم سرخانه برای آنان می آورند. ھمچنین به آنان اجازه نمی دھند که با خدمتگران صحبت بدارند و نیز کمال مراقبت را به کار می برند تا چشم فرزندانشان به منظره ھای زشت و ناسزاوار نیوفتد و گوششان حرف بد نشنود. خدمتگران نیز نسبت به آنان نھایت ادب را رعایت می کنند.
افراد طبقات پایینتر نیز در تربیت فرزندان خود سعی بسیار بجا می آورند و از دویدن در کوی و برزن و بازی کردن بسیار در بیرون خانه و جنگ با ھمسالان و بازیگوشی و شیطنت منعشان می کنند. آنان ھر روز دو بار بچه ھای خود را به مدرسه می فرستند و وقتی به خانه بازگشتند، آنھا را نزد خود نگاه می دارند تا به شغل و پیشه ای که در آینده باید بدان اشتغال ورزند، آشنا کنند. جوانان ایرانی ھنگامی که وارد اجتماع می شوند، افرادی عاقل، ھوشمند، درستکار، شرمگین، باادب، کم گو، محتاط و در گفتار و کردار پاک و ھنرمندند، اما پس از مدتی، ھوس داشتن اسباب تجمل آنان را به فساد و تباھی سوق می دھد.
ایرانیان باادبترین افراد مشرق زمین و نرمخوترین و خوش خلق ترین مردم جھانند و تربیت یافتگان ایرانی اھلیت و سزاواری دارند که با مودب ترین افراد اروپایی برابری کنند. آنان بیش از اندازه گشاده رو، آرام، ملایم، متین، موقر، باشکوه و نوازشگرند. ھنگام ورود یا خروج از محلی برای مقدم بودن به ھم تعارف می کنند. در موارد دیگر نیز تعارف را از یاد نمی برند، اما آن که حق تقدم با اوست، زیاد درنگ نمی کند. رسم ایرانیان بر این است که در ھمه عیدھا و سوگواریھا با آداب تمام به دیدار ھم می روند. بزرگان توقع دارند ھر زمان بر ایشان مصیبتی وارد می شود، کوچکتران به منظور تسلیت گفتن و دلداری دادن، از آنان دیدن کنند. ھمچنین در اعیاد به دیدارشان بروند و مبارکباد و تھنیت بگویند. از آن پس، بزرگان به بازدید کوچکان می روند. در ایران، نشستن در مجالس آداب خاصی دارد. در حضور کسانی که احترامشان واجب و لازم است، زانوان را به زمین می زنند و روی دو قوزک پا می نشینند. در مجلس متشکل از ھمسایگان، طرز نشستن راحتتر است، بدینسان که ساق پاھا را به طرف داخل و به صورت متقاطع در می آورند و بدن را راست می گیرند. این قسم نشستن را چھار زانو می گویند، زیرا دو زانو و دو قوزک پا روی زمین قرار می گیرد. به تحقیق و بی ھیچ شک و تردید، ایرانیان مھربانترین و خونگرمترین و باصفاترین ملتھای سراسر گیتی می باشند. حرکات و رفتارشان ھمه زیبا و شایسته و پسندیده است. ھوشمند، بلند اندیش و سریع الانتقالند. نرمگو، لطیفه پرداز، شیرین بیان و ملایم طبعند. سخن پرداخته و ساخته و سنجیده می گویند. ناشدنی است سخنی بر زبان آورند که موجب رنجش و ملال کسی شود و اگر ناچار شوند خبر بدی به کسی بگویند، تلخی و ناھمواری آن را با آوردن کلمات و عبارات دلنشین و شیرین می کاھند. ایرانیان با ھمه ادب و نزاکتی که دارند، ھیچ کاری را به خاطر مردمی و رادی و مردانگی انجام نمی دھند و این فضیلتی است که بر اطلاق در مشرق زمین ناشناخته مانده است، زیرا جسم و سرنوشت و مایملک مردمان این بخش از جھان در اختیار افرادی مطلق العنان و قاھر است که تابع اھواء و امیال خویشتنند و لاجرم آراء و افکار و اعمال ھمه، به نوعی به برده و بندگان مانند است، بدین معنی که آنچه می کنند یا نمی کنند، متأثر و ناشی از امید یا بیم است و آسان تصور و باور نمی کنند که در پھنه گیتی، کشورھایی وجود دارد که در آنھا مردمانی زندگی می کنند که بسیار کارھای خوب را تنھا به خاطر این که کار خوب فی نفسه و بالذات پسندیده و ستوده و مایه التذاذ روح است انجام می دهند و از زشتکاری می پرھیزند، از آنکه عمل زشت بالطبع ناستوده و قبیح است. ھیچ عاملی جز اندیشه ھای متعالی و نیت خیر آنان را از
عمل بد باز نمی دارد و به کار خیر نمی خواند. به سخن دیگر، امید به جلب سود و دفع زیان مادی آنان را بدین امور بر نمی انگیزد. اما مردم مشرق زمین به این مایه تفکرات و فضایل اخلاقی و انسانی آشنا و مأنوس نمی باشند. یعنی کار نیک را در برابر گرفتن مزد انجام می دھند.
ایرانیان نه گردش را دوست دارند و نه مسافرت را. درباره گردش بر این اعتقادند که این، یکی از بیھوده کاری ھای اروپاییان است و رفت و آمد بی دلیل در خیابانھا، ھرزه گردی و نشان کمبود شعور است. انسان بالغ و عاقل زمانی برای
رفتن به جایی به حرکت درمی آید که در آن سودی و خیری تصور کند و وقتی به مقصد رسید، برای انجام دادن کارش درنگ کند و پس از حصول مقصود، بی آنکه قدمی پیش نھد، بازگردد. اما جھانگردی در نظر ایرانیان بسی ناشناخته تر و نامفھومتر از مسافرت می باشد. ما اروپاییان به دیدن اقوام مختلف و شناختن رسوم و اخلاق و آداب و طرز زندگی ملل و طوایفی که در سرزمینھایی دور از ما زندگی می کنند، و شنیدن زبان و حرف زدنشان، ھر چند به آنھا اندک آشنایی نداریم، شوق مندیم؛ اما ایرانیان به جھانگردی و فایده ھای آن ھیچ آگاھی ندارند. چنان که من دریافته ام، ایرانیان بر این باورند که مرادمندی و کسب فضیلت و بھره یابی ھر چه بیشتر از نعمتھا، در ماندن خانه و سکون و آرامش حاصل می شود و سفر کردن وقتی ضرورت می یابد که سودی از آن به دست آید و بر این اعتقادند ھمه بیگانگانی که به ایران می آیند، اگر بازرگان یا صنعتگر نباشند، به تحقیق جاسوسند و ھمه بزرگان باید از دیدار و پذیرایی کردن با بیگانگان به جد بپرھیزند و اگر جز این کنند، خیانتگرند.
این باورھا و نظرات ایرانیان مولود بی خبری مطلق آنان از وضع زندگی اقوام دیگر است. آنان جغرافیا نمی دانند و ھیچگونه نقشه جغرافیایی ندارند و این بی خبری حاصل بی علاقگی ایشان به سفر کردن و شناختن ملل دیگر است و بدیھیست در این صورت، نیازی به دانستن فاصله میان کشور خود و ممالک دیگر ندارند. میان ایرانیان با کشورھای خارجی، ھیچگونه وسیله شناسایی و آشنایی نیست. نه سفرنامه دارند، نه روزنامه، نه مجله و نه دفاتری که در آن نشانی مؤسسات بزرگ و فحول دانشمندان و بزرگان درج شده باشد. شاید باور این مطالب در نظر کسانی که ھر روز ساعاتی از عمر خود را به کسب اخبار می گذرانند و آرامش و آسایش خویش را صرف این کار می کنند و با دقت و مواظبت تمام سفرنامه ھا و نقشه ھای جغرافیایی را مطالعه می نمایند، دشوار آید؛ اما اینھا ھمه حقیقت است و چنان که یاد کردم، اینگونه تحقیقات و مطالعات و شناسایی ھا اصولا با آرامش روحی و فکری و ذوق و سلیقه ایرانیان تضاد و مباینت دارد. وزیران و صاحبان مناصب مھم ایران ھمان قدر از اوضاع کلی اروپا آگاھند که از وضع کره ماه خبر دارند. به سخن دیگر، اطلاعات ایشان حتی نسبت به فرنگیھا از حدود ابھامات و تخیلات در نمی گذرد.
عادت و ھدف ایرانیانی که در جریان داد و ستد یا خدمات دولتی و مشاغل دیگر می باشند این است که پس از اندوختن مبلغی پول نقد، نخست خانه ای برای سکونت خود درست کنند. سلیقه و رسمشان چنان است که خانه ساخته نمی خرند، بلکه خانه ای متناسب با جمعیت و احتیاجات خود می سازند و می گویند ھمچنان که لباس دوخته به اندام ھرکس راست نمی آید، خانه ساخته شده نیز به کار کسی می خورد که آن را بنا نھاده است. آنان که دارایی بسیار به دست می آورند و خود و فرزندانشان را بی نیاز می بینند، به ساختن بناھای عام المنفعه از قبیل مدرسه برای سکونت و تحصیل طلاب علوم دینی و بنای کاروانسرا بر سر شاھراهھا که کاروانیان و مسافران رایگان در آنھا بیاسایند و ساختن پل و مسجد و وقف منابع درآمدی که از محل آن طلاب روزی بخورند و صدقه داده شود، اقدام می کنند. ایرانیان بنای اینگونه آثار را ثواب آخرت می گویند و بر این اعتقادند که این اعمال خیر جاری است و ثوابش بر دوام است، زیرا آنان که در کاروانسراھا رنج راه را از تن بیرون می کنند، یا از بالای پل آسان می گذرند، یا طلابی که در مدرسه سکونت می کنند و از موقوفاتش روزی می خورند، ھمه در حق بانی این آثار خیر دعای خوب می کنند".
همانگونه که از مطالب نقل شده از شاردن بر می آید، او بی پرده به عادات خوب و بد ایرانیان پرداخته است. با آنکه در برخی موارد نشانه هایی از برداشت نادرست، اغراق، خود بزرگتر پنداری اروپائیان و عدم آگاهی از ذهنیات و دانش ایرانیان در نوشته های وی دیده می شود، لیکن با نگاه بی طرفانه به کردار ایرانیان امروز که بعضا شباهت هایی آشکار با گزارش شاردن دارد، می توان به تلاش وافر او در نگاه منصفانه به خصوصیات رفتاری ایرانیان پی برد و بی جهت نیست که بسیاری از اهل فن و دست اندرکاران حوزه های علوم اجتماعی، سفرنامه ژان شاردن را جامعترین توصیف از اوضاع ایران و ایرانیان آن روزگار برشمرده اند.
گردآوری و تنظیم:
فرید نوبخت حقیقی
موسسه فرهنگی رادنواندیش