|

موسيقی حماسی مازندران "سوت هژبر سلطان"

دوشنبه, 18 دی,1402 - 09:17
منظومه های حماسی بازتاب ناگفته های زندگی يك ملت و قوم است كه از صافی ذهن مردمان، راويان گذشته و پالايش يافته است. اين منظومه ها انتقال دهنده فرهنگ و تاريخ يك قوم به صورت شفاهی است، يكی از اين منظومه ها منظومه ی حماسی مازندران است كه به آن سورت خوانی يا سوت می گويند.
موسيقی حماسی مازندران

هزارک -

سوت ها آوازهايی هستند كه كلام شان مدح و ثنای شخصيت های اجتماعی _ تاريخی و يا توضيح زندگی پر تلاطم آن هاست كه عموماً در مركز و شرق مازندران خوانده می شود.
سوت ها عموماً الهام يافته از زندگی و مبارزه يا غيانی است كه به خاطر ستم مضاعف زمين داران و ملاكان بزرگ و نيروهای حكومتی به مقابله برمی خاستند ، اگر چه تعدادی از اين افراد از لحاظ شخصيت اجتماعی ، چهره های نامطلوب و مخدوشی بودند ولی بر اساس سنت ها و ذهنيت قهرمان پرورانه بوميان منطقه، همين افراد رفته رفته در ادبيات و فرهنگ عاميانه به قهرمانان بلا منازعی تبديل شدند و منظومه هايی در رثای آنان ساخته و سروده شده كه سرشار از احساسات انسانی و سلحشوری و پهلوانی بود و آنان در اين منظومه ها به افرادی منزه تبديل شدند.
از اين گونه منظومه ها در منطقه مازندران بسيار است از جمله می توان به؛ مشتی پلوری، حسين خان،‌ هژبر سلطان ، حجت غلامی ، رشيدخان، آق ننه، عشقعلی ياغی اشاره كرد .
كه از اين ميان منظومه هژبر سلطان كه شخصيت وی در ديدگاه مردم يك چهره محبوب و دوست داشتنی و دلسوز نسبت به مردم و حامی مظلومان است از جايگاه ويژه ای برخوردار است.
منظومه هژبر سلطان روايتی از سلحشوری و انعكاسی از آزادگی و ظلم ستيزی و حق طلبی مردمی است كه در طول تاريخ بارها مورد هجوم قرار گرفته اند. هر چند اين منظومه حماسی برگرفته از حادثه تاريخی است اما گزارش تاريخی صرف نيست. از اين واقعيت تاريخی، مردم آن گونه كه مورد پسندشان بوده سود جسته و در مناطق مختلف مازندرانی، مطابق شرايط خاص آن را بازسازی كرده اند.
اين گونه حماسه ها را معمولا ً با ساز دوتار و به طور محدود تر با ساز كمانچه در شرق مازندران اجرا می شود. كه به دليل همجواری با مناطق تركمن نشين و از سويی ديگر به خاطر نفوذ موسيقی شمال خراسان، موسيقيی اين حماسه ها متأثر از موسيقی اين مناطق نيز می باشد .


هژبر سلطان از منظر تاريخ

در شرايط بحرانی تيرماه 1300 اسماعيل خان امير مؤيد سوادكوهی پسر ابراهيم خان شعاع الملك و برادر لطف الله خان از تحصيل كرده های دارالفنون تهران بود. در زمان ناصر الدين شاه اغلب در تهران بود و رياست بخش راستو پِی سوادكوه را داشت. در دورۀ سوم مجلس شورای ملی از طرف مردم ساری وكيل گرديد. در ابتدای انقلاب مشروطه نيز گام های مثبتی برداشت. عباس خان (سهم الممالك) و سيف الله خان سرتيپ اسد الله خان باوند (معروف به هژير سلطان) پسران امير مؤيد بودند و به عنوان افسر در خدمت حكومت مركزی بودند.
امير مؤيد سوادكوهی ، شرايط بحرانی آن زمان را طوری ديد كه می تواند با حكومت مركزی در افتد و در اين رهگذر چيزی عايدش شود. وی در مازندران سر به طغيان برداشت و عَلَم مخالفت با حكومت مركزی برافراشت.
امير مؤيد، به ويژه از زمان قدرت گرفتن رضا خان چون آشنايی كامل با خانوادۀ وی در مازندران والاشت داشت و آن ها را تحت امر حكمرانی خودش می دانست نمی توانست ببيند كه فردی دون پايه تر از او در رأس حكومت مركزی قرار گرفته است و اين مقام را حق خود می دانست. با سر به طغيان گذاشتن امير مؤيد و فرزندانش، ميرپنج احمد آقا خان امير احمدی مأمور سركوبی اينان شد. جنگ شديد ميان نيروی امير مؤيد و نيروهای قزاق در گرفت و پس از اينكه عده ای زخمی و كشته شدند، در نهايت امير و فرزندان وي متواري گرديدند.

 

درگاهنامه پنجاه ساله پهلوي دربارۀ پايان كار امير مؤيد آمده است:
«26شهريور 1300 نيروهای نظامی در جنگ با اشرار سوادكوه مقادير زيادی اسلحه و مهمات به دست آورده بودند، پس از متلاشی كردن قوای متجاسران به سوی پايتخت حركت كردند. در همين هنگام امير مؤيد سوادكوهی كه به سمنان گريخته بود تلگرافی به سردار سپه مخابره و از طغيان خود اظهار پشيمانی كرد و تقاضای عفو نمود. از طرف سردار سپه به او تأمين داده شد»
پس از اين واقعه، امير مؤيد به تهران فرا خوانده شد. سهم الممالك و هژبر سلطان، پسران امير مؤيد به ترتيب به عنوان رياست امنيه استراباد (گرگان) و سروان نظام استراباد مشغول به خدمت شدند. زيرا سردار سپه فكر می كرد می تواند با اين كار از حساسيت اينان بكاهد و آرامش را برقرار كند.
پس از مدتی دولت مركزی بر اثر سوء ظن و با حركت های مشكوك سران تركمن در ارتباط با پسران امير مؤيد به آن ها مظنون شد. اين سوءظن در پی يافتن نامه ای مبنی بر شورش آن ها و حمله به نظاميان گرگان از سوی برخی از سران تركمن ها بود.

اين نامه پيش از رسيدن به آنان، به دست نظاميان افتاد. 6سهم الممالك و هژبر سلطان به زندان افكنده شدند و در خردادماه 1303 تصميم گرفته شد آن ها را تحت الحفظ به تهران ببرند، اما پس از طی مسيری كوتاه به دستور سرتيپ آيرم، پيش از رسيدن به بهشهر در ميان جنگل های (كلاك) با شليك چند گلوله به قتل رسيدند و در همان محل دفن شدند.

 

هژ بر سلطان از منظر مردم در فرهنگ شفاهی
«منظومه هژ بر سلطان (در زبان مردم منطقه، هوجبرسلطون) روايتی از سلحشوری و انعكاسی از آزادگی ،ظلم ستيزی و حق طلبی مردمی است كه در طول تاريخ بارها مورد هجوم دوست و دشمن قرار گرفتند. هر چند اين منظومه حماسی، برگرفته از حادثه ای تاريخی است، اما گزارش تاريخی صرف نيستی؛ از اين واقعيت تاريخی، مردم آن گونه كه مورد پسندشان بوده سود جسته و در مناطق مختلف مازندران مطابق شرايط خاص ،‌آن را بازسازي كرده اند».
«شخصيت هژبر سلطان در ديدگاه مردم يك چهرۀ محبوب و دوست داشتنی، مؤمن به حق ،‌دلسوز نسبت به مردم، حامی مظلومان است».
نواجشی كه دربارۀ هژبر سلطان توسط مردم تصنيف شده هنوز بعد از ده ها سال در ذهن مردم منطقه وجود دارد به شرح زير است.


نِنا بِرارون نِنا بَميره                                   مادر براي برادرها بميرد
جفتِ پِسرونا نِنا بَميره                                براي جفت پسرهايش بميرد
هوژبرسِلطونا نِنا بَميره                               مادر براي هژبر سلطان بميرد
نِنا شِه پسرا نِنا بميره                                 مادر فداي پسرهايش شود
دَردْ دَرِمِه دِلا نِنا بميره                               در دلم درد فراوان است مادر بميرد
مِه جانا مِه دِلا نِنا بميره                              جان و دل من مادر بميرد
مِه جانِ پِسرانِنا بميره                                 مادر فداي پسر جان هايش بشود                             
         

راوی؛ سيد احمد موسوی، 46 ساله، ساكن درزون دّره.

 

منظومه های حماسی ايران بويژه شمال و جنوب البرز اگر چه از جهت تاريخی متاخرند حتی بخشی از آن ها بيش از يك صده از عمر آن ها نگذشته ولی به سرعت تغيير يافته و ماهيت آن عوض شده و با آرزوها و آمال مردم چنان عجينی شده كه گوئی قرن ها از آن گذشته است. حوادث دويست سيصد سال اخير در اين نواحی و تبديل شدن آن به حماسه و افسانه اين فرضيه را تقويت می كند كه اساطير و افسانه ها می توانند از پايه و واقعيت های تاريخی شكل بگيرند و آمال، آرزوها و باورهای قومی و مذهبی جايگاه خود را در اين حماسه ها پيدا كنند و بتدريج حوادث تاريخی به خواسته های قومی و باورهايی دينی و ملی تبديل شود. بی گمان فردوسی نيز بر همين منوال و روال شاهنامه را سروده است كمال اينكه اشارات صريح به اين موضوع دارد؛ كه رستم يلی بود در سيستان منم كردش رستم داستان كه گره خوردن اين افسانه ها و حماسه با حوادث و اساطير تاريخی در زمان كوتاه كمتر از صد سال بسيار شگفت است اين شگفتی همانگونه كه اشاره شد در حوزه شمال جنوب البرز بيشتر از مناطق ديگر بچشم می خورد شايد بی دليل نباشد كه جغرافيای شاهنامه ها عموماً اين مناطق است.
كوهی كه آرش از آن تيرش را به سمت هامون رها كرد، دماوندی كه ديو را در آن ببند كشيدند توران كه بخشی از داستان های شاهنامه در آن وقوع يافته و... عموماً در اين جغرافيا است گويا اين شرايط بخشی از قابليت های ذاتی اين جغرافيا است حتی اقوام مهاجر ترك و كرد هم كه به اين ديار هجرت كرده اند از اين تأثير بی بهره نيستند با اين فرضيه می توان حدس زد كه اساطير و افسانه می توانند يكی از راه های ورود به تاريخ گذشته و تمدن های كهن باشد و بسياری از خصايل قومی و انديشه های و باورهای اقوام گذشته را از آن استخراج كرد.
    
ارجاعات:
1. فاطمي ، ساسان ؛ موسيقي و زندگي موسيقايي مازندران ، ص 40
2.درويشي،محمّدرضا وبوستان ، بهمن ؛ هفت اورنگ تهران ،حوزۀ هنري ، 1370 ،ص52
3.قلي نژاد ، جمشيد؛ موسيقي بومي مازندران، ص39
4. محسن پور، احمد؛ موسيقي مازندران ، انجمن موسيقي ايران ، چاپ اول ،1376،ص24.
5.گاهنامه پنجاه ساله شاهنشاهي پهلوي ، فهرست روز به روز وقايع سياسي ، نظامي ، اقتصادي
اجتماعي ايران از سوم اسفند 1299 تا 1355 ، جلد اول ، از كودتا تا سلطنت ، ص8
6.درگاهي ، زين العابدين؛ منظومه هژبر سلطان ، نشر رسانش ،چاپ اول ،1379 ،ص37
7.منظومه هژبر سلطان ، زين العابدين درگاهي ، رسانش ، 1379، ص51
8. موسيقي مازندران ، كيوان پهلوان، آرون ، 1388، ص305

 

 

 

منبع: هزارک

تالیف: ایرج نعیمایی

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: