هزارک - هنوز تعداد معدودی از چوپانان و گالشها (گاوداران) در مناطق و ارتفاعات بلند کوهستان به خاطر مصونیت از سرما و عبورومرور آسان در میان برف از کفش چرمی، پاپیچ پشمی و چوخا یا شلوار پشمی استفاده میکنند. با این همه این پوشاک و پایافزار طی چند دههی گذشته (حدود نیم قرن) عمومیت خود را از دست داده است.
زنان از هیچگونه شلواری استفاده نمیکردند و در فصول سرد، پاهای خود را با جوراب پشمین میپوشاندند. پایافزار زنان به پایافزار مردان شباهت داشت و بیشتر از چرمِ خام و عملنیامده تهیّه میشد.جلیقههای پولکدار، موسوم به جلزقه را روی جامههای نخی یا پشمی ساده و آستینبلند میپوشیدند. بسیاری از دختران و زنانِ جوان از انواع پولکهای فلزّیِ نقرهای یا مسی در تزیین دامن، جلیقه، روسری و کلاههای مخصوصی که در زیر یا روی روسری قرار میگرفت، استفاده میکردند. در این دوران، لباس مردان شامل شلوار و جلیقهای بود که از پشم گوسفند تهیّه میشد و چوخا نام داشت. مردان در زیر جلیقه، جامهای بلند و معمولاً سفیدرنگ میپوشیدند. برای محکمکردن شلوار به جای کمربند، یک رشته نخ ضخیم و بافتهشده بهکار میرفت. پایافزار مردان چرمپاتو یا کالچرم نام داشت که از پوست دبّاغینشدهی گاو تهیّه میشد. روی شلوار و از ناحیهی نوک انگشتان پا تا زیر زانو، یک رشته پارچهی ضخیم و بلند و باریک، موسوم به پاتوه میپیچیدند تا پاها در مقابل سرما محافظت شود. مردان از کلاه استفاده میکردند که مهمترین آن پوسکلا نام داشت. این کلاه از پوست پُرپشم گوسفند تهیّه میشد.
یکسانسازی پوشش در مازندران
در اوایل سلطنت رضاشاه، مردم ایران و به تبع آن، مردم مازندران، براساس قانون، ملزم به پوشیدن لباسهای یکسان شدند. براساس این قانون و الزامات و سختگیریهای زیاد در اجرای آن، بخشی از شهرنشینان و تعداد بسیار اندکی از روستاییان مجبور به تغییر پوشش شدند، امّا تغییر اصلی و اساسی در پوشش مردم مازندران، همراه با تحوّلات و تغییرات زندگی، بهتدریج صورت گرفت.
لباس عروسی
زنها در مراسم عروسی، معمولاً لباسهای تزیینشده میپوشیدند و کلاه مخملی (مخملکلاه) سکّهدوزی ــ که در برخی مناطق مرکزی مازندران به آن «نقرهکلا» میگفتند ــ بر سر میگذاشتند. روسریهای گلدوزیشده با مهرههای گوناگون و انواع پولک و سکّه تزیین میشد. استفاده از سگکهای درشت و مهرههای نیلی (کئو میرکا) و فیروزه روی جلیقه و دوختن سکّه دور یقه و لبهی جلیقه معمول بود. لبهی پیراهن (جومه)، دور یقه و چاک روی سینهی پیراهن را حاشیهدوزی میکردند که در اصطلاح محلّی به آن «لبّافه» یا «توف» میگفتند. عروس، علاوهبر کلاه مخملی تزیینشده (نقرهکلا) و جلیقهی سکّهدوزی، پیراهن سفید و بلندی با حاشیهدوزی دور یقه و چاک سینه، میپوشید و روسری سفیدی بر سر
میگذاشت. این روسری با سنجاقی که یک سکّه از آن آویزان بود، زیر گلو محکم میشد. پوشاک داماد شامل کتوشلوار (قوا پشلوار)، جلیقه، جوراب و گاه کلاه لبهداری به نام دور دوریکلا بود. خانوادهی داماد، باتوجّه به شرایط اقتصادی، از پیراهن ابریشمی یا چیت سفید با الگوی بومی که دکمههایی روی شانهی آن دوخته میشد یا کت ابریشمی گرانبهایی با پارچهی دستباف موسوم به الیجه استفاده میکردند.
لباس عزاداری
براساس محتوای برخی نفرینها یا فهلویّات رایج در میان تبریزبانان و بنا بر اظهارات سالخوردگان و دانایان قوم، لباس سوگواری زنان و مردان به رنگ نیلی بود. این رنگ جنبهی ملّی داشت و مختصّ سوگواری همهی اقوام ایرانی بود. چنانچه فردوسی در اشعارش، پیوسته از لباسهایی به رنگ نیلی در سوگواری و خاکسپاری یاد کرده است (نک: فردوسی، 1394ش). تغییر رنگ لباس سوگواری در مازندران، متأثّر از سنّتهای سیاهپوشی دوران اسلامی ــ ایرانی اعم از سیاهجامگان خراسان و سپس، سیاهپوشی در آیینها و سوگواریهای شیعیان در ماه محرّم است، بااینحال، علّت اصلی و زمان دقیق این تغییر مشخّص نیست.
بالکش / بال بن bāl kaꞎ / bāl ban.
بالکش یا بالپیچ را که فقط در زمان کار از آن استفاده میشد، از پشم، نخ یا پارچههای دیگر درست میکردند. زنان روستایی، معمولاً هنگام پختن نان و برای چسباندن خمیر به دیوارهی داغ تنور، بالکش را دور انگشتان تا آرنج خود میبستند.
بُد bod.
بوت یا چکمه، کفش لاستیکی سیاهرنگی بود که بلندی ساق آن تا زیر زانو میرسید. بُد را در فصول سرد و روزهای بارانی میپوشیدند.
پاتو / پاتوئه pāto / pāto’ǝ.
پاتاوه پارچهی ضخیم نوارمانند، به درازای بیش از یک متر و پهنای بیست سانتیمتر، بافتهشده از پشم گوسفند و دارای بندی پشمین در یک سر آن بود. پاتاوه را در برخی نقاط مازندران «گزی» نیز میگفتند. چوپانان در هوای سرد، پاتاوه را از نوک پنچه تا زیر زانو روی شلوار به دور پای خود میپیچیدند و با بند پشمین انتهایش، آن را به دور پا محکم میکردند. از آنجا که چوپانها پایافزاری به نام «کال چرم» میپوشیدند، به پاتاوه «چرم دله» نیز میگفتند. همچون انواع پوششهای دیگر، افراد مرفّه از پاتاوههای ابریشمی استفاده میکردند. پاتاوههای ظریف بافتهشده از پشم و ابریشم در جشنها استفاده میشد.
پشمی جورب / جرب paꞎmi jurǝb / jǝrǝb.
به جورابهای پشمی بافتهشده از پشم گوسفند در رنگهای مختلف، ساقکوتاه (کتاگردن) یا ساقبلند (بلنگردن)، پشمیجورب میگفتند. زنان معمولاً جورابهای پشمی ساقکوتاه میپوشیدند.
تامّون / تنگهتامّون tāmmon / tangǝ tāmmon.
تامّون یا تمبان شلواری بود با الگوی ساده به رنگ تیره که معمولاً از جنس پارچههای سنّتی چون «کرباس» دوخته میشد. برای نگهداری و محکمکردن تمبان کمربندی بافتهشده از نخ پنبهای یا نخ ابریشمی بهکار میرفت. به تمبان، تنگهتمبان یا پشمال نیز میگفتند.
جلزقه / سینهپوش / سیمپوش jǝlezqǝ / sinǝ puꞎ / sim puꞎ.
این پوشش زنانه را که در ظاهر تفاوت چندانی با جلیقهی مردانه نداشت، در روزهای سرد یا در عروسیها و جشنها روی پیراهن میپوشیدند. جلزقه نیمتنهای یقههفت یا یقهگرد و جلوباز بود و دکمه میخورد. قسمت جلوی آن معمولاً از پارچهی پشمی و پشت آن از پارچههای برّاق انتخاب میشد. جلیقهی زنانه گاه از جنس مخمل سرخ یا زرد بود که با سکّههای قدیمی آن را میآراستند. در هزارجریب، به این پوشاک تزیینی که در مراسم عروسی و روزهای فرخنده میپوشیدند، سیمپوش میگفتند. سیمپوش جزئی از پوشاک طبقهی مرفّه بود و تهیدستان کمتر امکان استفاده از آن را داشتند. جلیقهی مردانه، نیمتنهای بدون آستین بود که پارچهی قسمت جلو و پشت آن با هم تفاوت داشت. پارچهی پشت، آستری و برّاق و پارچهی جلو، بافتهشده از پشم گوسفند یا پارچههای دیگری بود. جیبهای جلیقه در طرفین بود و از جنس پارچهی اصلی جلیقه انتخاب نمیشد. جلیقهی مردانه در سمت چپ روی سینه جیب کوچکی برای قراردادن برخی لوازم شخصی مانند دستمال یا ساعت جیبی داشت.
چارشو / چادرشو Ɥārꞎo / Ɥādǝrꞎo.
چادرشب، پارچهای چهارگوش به ابعاد تقریبی دو در دو متر، با رنگها و طرحهای مختلف، از الیاف کتان، ابریشم یا پشم بافتهمیشود. چادرشبها، باتوجّهبه جنس بافت، نامهای گوناگونی دارند. چادرشب بافتهشده از جنس کتان، کرواس چارشو، چادرشب بافتهشده از ابریشم، اُرشم چارشو و چادرشب بافتهشده از پشم: پشمی چارشو نام دارد. در غرب مازندران به چادرشب پشمی، «شالکه» میگفتند. چادرشب در زندگی مردم روستا کاربردهای گوناگونی داشت، ازجمله اینکه زنان هنگام کار در خانه و مزرعه آن را دور کمر خود میبستند و یا با آن بچّه را بر پشت خود میبستند. گاه محصولات کشاورزی را داخل آن میریختند و پس از گرهزدن چهارگوشهی آن، روی سر حمل میکردند. چادرشب همچنین مقیاسی فرضی برای سنجش حجم و وزن پنبه بود. گاه لحاف و تشک را با آن میبستند و به آن «لاوند» میگفتند. گاهی نیز خمیر نان را داخل آن قرار میدادند و رویش را میپوشاندند یا با آن در مزرعه برای کودکان ننو درست میکردند. این بافته، بهدلیل کاربردهای گوناگون در زندگی روستاییان، همیشه جزءِ اقلام جهیزیّهی دختران یا هدیهی مادرشوهر به عروس بود. یکی از طرحهای باارزش چادرشب در مناطق مرکزی مازندران، طرح سمگربهای (بامشی سم چارشو)، بهصورت چهارخانهی راهراه یا ساده با رنگهای سفید، سرخ و سرمهای است.
چغا / چوخا پشلوار Ɥoqā / Ɥuxā paꞎǝlvār.
چوخا به معنی کت و پشلوار به معنی شلوار پشمی است و چغا، کت پشمی ضخیم از جنس پشم گوسفند بود. پارچهی بافتهشده از پشم خالص گوسفند را «پشتن» میگفتند. این پارچه بسیار بادوام و مناسب مناطق پرخار و خاشاک کوهستانی و جنگلی بود.
زنبیل کلا zanbil kǝlā.
این کلاه لبهدار حصیری که از نوعی گیاه مردابی بافته میشد، مناسب استفاده هنگام کار کشاورزی در هوای گرم و آفتابی بود.
شرف یا شالگردن ꞎarf / ꞎāl gǝrdǝn.
زنان شرف را از نخ پشمی، به طول یک تا دو متر و پهنای بیست سانتیمتر میبافتند. شرف را در زمستان دور کمر یا گردن میپیچیدند.
شله شلوار / چرخ شلوار ꞎǝlǝ ꞎǝlvār / Ɥarx ꞎǝlvār.
شلهشلوار یا شلیته شناختهشدهترین جزءِ پوشاک سنّتی زنان مازندران است. شلیته در اندازههای مختلف و دارای چینهای متفاوت بود. در دوخت آن، بسته به توان مالی خانوادهها، از پنج تا ده متر پارچه استفاده میشد. جنس پارچههای شلیته از ابریشم، ساتن و کودری بود و به دلیل پرچینبودن، به آن «تمبون قمبلی» نیز میگفتند. برخلاف سایر شیوههای دوخت، در شلیته بهجای استفاده از طول پارچه برای چین، از عرض آن استفاده میکردند. طول پارچه را بهاندازهی قدّ دلخواه دامن میبریدند. تکّههای برششده را از طول در کنار هم میدوختند، سپس بند گذاشته، چینکش میکردند. دور تا دور لبهی پایین شلیته را با نوار سیاهرنگی تزیین میکردند که به آن «سیاهیک» میگفتند. برای چینکش کمر شلیته، نوار کتانی بلندی به عرض چهار سانتیمتر و طول یکونیم متر بهکار میبردند. شلیته به جای قرار گرفتن دور کمر، روی برجستگی استخوان لگن قرار میگرفت و با نوار کتانی (کمربند) محکم میشد. شلیتهی مورداستفاده در مناطق جلگهای، معمولاً کوتاهتر و در مناطق کوهستانی، بلندتر بوده است. هنوز هم زنان مازندرانی، در محافل زنانه و جشنها، شلیته را برای اجرای رقص محلّی میپوشند.
شولا / لم چوغا ꞎulā / lam Ɥoqā.
شولا بالاپوش چوپانها بود. گاه آستری در داخل این پوشاک نمدی بهکار میرفت. شولا جلوباز، بدون آستین و حلقهی آستین بود و بلندی آن تا روی زانو میرسید. چوپانان ضمن استفاده از شولا دئر روزهای سرد و بارانی،آن را هنگام خواب به جای لحاف و تشک بهکار میبردند.
کالک kālǝk.
نمدمالها این پوشش نمدی کتمانند و بدون آستین را برای چوپانها درست میکردند. کالک هنگام نشستن و استراحت چوپانان به جای فرش بهکار میرفت. رنگ این نیمتنهی پشمی، مشکی یا تیره بود. در روستاهای چهاردانگه به کالک، برک و در دودانگه به آن، بشلق میگفتند.
مکنا / مکنو mǝkǝnā / mǝkǝno.
مکنا چارقدی بزرگ از جنس نخ پنبهای یا ابریشمی و گلابتون بود که برجستگیهای اندام زنان را میپوشاند، بهگونهای که فقط گردی صورت آشکار بود. در یکی از روشهای سرکردن مکنا، گوشههای چارقد را از زیر گردن به پشت سر گره میزنند و به آن «گردهگوشی دوستن gǝrde guꞎi davǝstǝn» میگویند.
مندل mandǝl.
نوعی روسری که آن را سهگوش روی چارقد میگذاشتند و دور سر میپیچیدند. گوشهی راست و چپ مندل را خلاف جهت، از پشت سر جلوی پیشانی آورده، به یکدیگر گره میزدند و گوشهی سوم را ــ که پشت سر قرار داشت ــ لابهلای روسری پنهان میکردند. به این ترتیب روسری یا چارقد، به اصطلاح «مندل» میشد. «مندل» معمولاً از جنس کتان بود و زنان، بیشتر آن را هنگام کارهای روزمرّه میبستند. در دودانگهی ساری زنان مسن، مندل را که عمدتاً سیاهرنگ بود، بهصورت حلقهای روی چارقد میبستند. در غرب مازندران مندل را «پیشکوتیبند» میگفتند.
نوشته ای از: جهانگیر نصری اشرفی
منبع: هزارک