|
مسافر کویر

به یاد عثمان محمدپرست (۱۳۰۷ –۱۴۰۱)

دوشنبه, 06 تیر,1401 - 09:13
نام عثمان خوافی که اولین بار سال ۱۳۶۷ ترم اول دانشگاه ازمرحوم استاد ابراهیم جعفری در کلاس درس طراحی یک شنیدم. چه با وجد و شور و شوق از حال خوش آواز و ساز ایشان تعریف می کرد و آوازی خراسانی رازیر لب زمزمه می کرد.

هزارک -

چندی بعد درمجله کیهان فرهنگی (شماره ۶۰اسفند ۶۷) مصاحبه ای از او خواندم که شروع آن با این عبارت آغازمی شد:

بزن عثمان که از غم هر دو بنالیم   

 به نالیدن کنار هم ببالیم       

دوتار از تو دو بیتی از من     

زار بنالیم آی بنالیم آی بنالیم  

عثمان وقتى در خلوت دل مى‏ نوازد و بى‏ اختیار مى ‏شود آنقدر ترا با خود بالا و پایین مى‏ برد و به این سو و آن سو مى‏ کشاند و مى ‏تازد که مى‏ پندارى سرتاسر کویر خواف را و همه کویرها را در نوردیده ‏اى و وقتى دو تار را در اوج بر زمین مى‏ نهاد، مسافرى هستى که قافله سالارت در نیمه راه بر وانهاده بود؛  مى‏ خواستى بروى، ولی او ولی او بازایستاده بود. میل به دیدار دوبارۀ او و سفر کردن با او در دلت شعله می‌کشید؛ از خدا طول عمرش را می‌خواستی و توفیق تکرار آن اوقات..

اندکی بعد، در تعطیلات نوروزسال ۱۳۶۸، به اتفاق دوستان هم‌ دوره‌ام، پرویز بیانی و رضا عابدینی، به قصد شنیدن موسیقی تربتی به صورت زنده در محل زندگی و فضای طبیعی زندگی نوازندگان، به جنوب خراسان سفر کردیم. به واسطه‌ی مرحوم علی‌اصغر بیانی، استاد سه تارمان، با مقامات موسیقایی شرق خراسان و دوتار نظرمحمد سلیمانی و عبدالله سروَراحمدی و آواز نورمحمد دُرپور تا حدودی آشنایی داشتیم. پیش از همه، به دیدار عثمان رفتیم. او با نگاهی مهربان و بسیار گرم و صمیمی پذیرایمان ماشد، که برای ما باورکردنی نبود. بعداً متوجه شدم که این رفتار منحصر به آن روز نبوده و از عادات و ویژگی‌های اخلاقی اوست؛ و چنین صفاتی است که او را چهره‌ای محبوب کرده است و همه از او به نیکی یاد می کنند. وصف محبوبیت او را مجتبی کاشانی در این دو بیت به‌زیبایی بیان کرده است:

 ای خواف شگفت روزگاری داری

 درد و غم و رنج بی شماری داری

 محروم و بدون غمگساری اما

عثمان و دوتار بی قراری داری

وی درباره خود چنین می گوید:

بنده عثمان محمدپرست اهل خواف هستم. زندگى من آنقدر معمولى است که چیزى براى گفتن ندارد. اما براى اینکه حمل بر بى‏ ادبى نشود مختصرى از آنچه به ذهنم مى‏ رسد عرض خواهم کرد. شغل بنده در حال حاضر حمل و نقل اهالى محروم خواف به روستاها و شهرهاى اطراف است که به کمک فرزندان خود این کار پردردسر و پرمشقت را انجام مى‏ دهیم. من خودم از اول به رانندگى کامیون مشغول بودم و بعد اتوبوس. در مورد دوران کودکى و آشنایى‏ ام با دوتار باید عرض کنم که آن موقع ها خانواده ما همه دامدار بودند و من که دنبال گوسفندها بودم، اصلا گوسفندها را نمى‏ دیدم. همان طور با خودم در بیابان زمزمه مى‏ کردم و حال و هواى دیگرى داشتم.درست یادم است علاقه زیادى به درس خواندن و مدرسه رفتن داشتم، یکروز به پدرم گفتم که مى‏ خواهم بروم به مدرسه آن ها راضى به این کار نبودند.بالأخره من توانستم حرفم را به کرسى بنشانم و به مدرسه بروم. در مسیر خانه ما به مدرسه یک مغازه خیاطى بود که یک دوتار در آنجا آویزان بود. بعضى اوقات که خیاط دکانش را باز مى‏ کرد مى‏ نشست و دوتار مى‏ زد و مردم جمع مى‏ شدند. خوب مردم مثل حالا که مشغله نداشتند، اکثرا بیکار الدوله بودند فرض کنید یک کسى یک کندوى (خمره گندم) داشت و دو گوسفند. این شخص سرتاسر سال بیکار بود.

گاهى که از آن محل رد مى‏ شدم صداى دوتار را مى‏ شنیدم. مى‏ رفتم گوشه‏ اى مى‏ ایستادم و دلم مى‏ خواست بگویم بده من هم بزنم. بالأخره هر جورى بود یک دوتار پیدا کردم، البته نه اینکه بخرم. یکى از دوستانم دوتارى داشت، به او گفتم دلم مى‏ خواهد این دوتار را بدهى بزنم، از او گرفتم و همین جور که زدم، دیدم دارم همین سرودهاى مدرسه را مى‏ زنم یا همان آهنگ هاى محلى که آن زمان مى‏ خواندند. این موضوع به گوش پدر و مادر ما رسید و خیلى ناراحت شدند، مخصوصا مادرم. درگیرى زیادى با آن ها پیدا کردم اما به علت شوق و علاقه فراوان بر آن ها زور شدم و بالأخره رفتم دنبال این عشق.

نوای ساز و آوای کلامش برای ما که موسیقی ردیف‌ ـ دستگاهی آموخته بودیم بسیار جذاب بود. شنیدن نغمات گوشه‌های دستگاه‌های سه‌گاه و همایون و شور و آواز دشتی و بیات ترک و بیات کرد و ...  با برداشتی کاملاً  آزاد، با رنگ و زنگ و مضراب دوتار، غریبه‌ای آشنا بود که به ذوقمان خوش می آمد. شاید از همین‌ رو بوده باشد که نوازندگان و خوانندگان نامیِ موسیقی ردیف‌ ـ دستگاهی، مانند استادان جلیل شهناز، محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، فرهنگ شریف، اکبر گلپایگانی، و اصغر بهاری مایل به هم‌نوازی با او بودند. نیز شاید از همین‌ رو بوده باشد که عثمان پرده‌هایی به دوتار افزود و از پرده‌های سیم واخوان استفاده کرد تا پاسخ‌گوی نیاز موسیقایی خوانندگان و نوازندگان  دستگاهی باشد و به مذاق مردم پایتخت‌نشین، برخلاف موسیقی سایر اقوام، خوش بیاید. احتمالاً او برخی از نغمات و الحان گوشه‌های موسیقی ردیف‌ ـ دستگاهی را در مدت طولانی رانندگی در جاده‌ها ازبرنامۀ گلهای رادیو شنیده و به خاطر سپرده بود و آنها را اجرا می‌کرد.

استاد محمدپرست، در کنار فعالیتهای فرهنگی و هنری، در جذب نیکوکاران برای مدرسه‌ سازی اهتمام بسیار داشت و به واسطه نوای دلنشین دوتار خود بانی ساخت ۹۶۰ مدرسه در سطح کشور، از جمله در استان‌های سه‌گانۀ خراسان شد، تا جایی که نشان سفیر مدرسه‌سازی کشور را دریافت کرد.

 

 

 

احمد صدری

محقق موسیقی اقوام ایران


چند رسانه ای
ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: