|

وجه تسمیه آهنگ اوچراديم UCRADIM

چهارشنبه, 27 دی,1402 - 09:55
“يول امان آقا” در يكی از اوبه‌های دوردست تركمن صحرا زندگی می كرد. او هميشه آرزو داشت كه عروسی تنها فرزندش باشكوه هرچه بيشتر برگزار شود تا خاطره آن عروسی سال‌ها نزد مردم تركمن صحرا باقی بماند.
وجه تسمیه آهنگ اوچراديم UCRADIM

هزارک -

بالاخره روز عروسی فرا رسيد و اين جشن، شادی را به اوبه هديه كرد. مردم اوبه‌های اطراف نيز شاد و خندان و با قلبی آكنده از مهر و محبت نسبت به يول امان آقا، به محل عروسی روی آورده بودند.

يول امان آقا، ياش‌ اولی (ريش سفيد) ده، با لباس فاخر و هيكل تنومند خود و با كلاه پوست برازنده‌اش، در جلو آلاچيق ايستاده بود و با قيافه‌ای شاد و خندان، به مهمانان خوش‌آمد می گفت. او كه مرد خير و نيكوكاری بود بعنوان ريش سفيد محل، بسياری از گرفتاری های مردم را حل و فصل می كرد و امروز حضور انبوه مردم، گواه بر قدردانی آنان به محبت‌های او بود.

هنوز تا غروب آفتاب وقت بود و بدون شك مردم اوبه، از اين عروسی و حضور مهمانان زياد و شادمانی اين محفل، خاطره‌ها بيادگار اندوخته می كردند.

ديگ‌های غذا بر اجاق‌ها برپا بود و درميان دود آن، زنان غذای شب را كه غذای محلی (چكدرمه) بود تهيه می كردند.

اسبان تيزتک در طرف ديگری به ميخ بسته شده و توسط مربيان خود برای مسابقه فردای آن روز آماده می شدند.

پهلوانان كه در بين مردم از احترام خاصی برخوردارند، توسط ميزبانان به محل‌های مناسب هدايت می شدند تا آنطوريكه شايسته آنان است پذيرايی گردند.

اين محفل شادی هنوز كامل نبود و صدای دوتار و آواز بخشی را طلب می نمود و بدين لحاظ همه چشم براه بخشی بودند. با تأخير بخشی كه تا به حال سابقه نداشت، لحظه بی تابی يول امان آقا و ميزبانان ديگر فرا رسيد  و اين انتظار هرلحظه سنگين‌تر می شد.

يول امان آقا يک جوان سواركار را صدا زد و بعد او را بدنبال بخشی روانه كرد.

ناراحتی بر چهره يول امان آقا كاملا نمايان بود. اخم‌هايش درهم رفته و چين‌های صورتش متورم شده بود.

نبودن صدای دوتار، كه براحتی می توانست پرده تاريكی شب را به كنار زده و روشنایی را به مهمانان به ارمغان بياورد، از هر طرف هويدا بود، مهمانان نيز كه اينک شام خورده و سرگرمی نداشتند، كاملا آماده شنيدن صدای دلنواز دوتار بودند و می بايست امشب صدای دوتار اوبه را روشن و دل دردمندان را با بيان حماسه پهلوانان و زيبایی های طبيعت، تسكين بخشد.

اينک جای خالی نوازنده دوتار در هرگوشه و كنار مشهود بود. كم‌كم از هر سو فرياد برمی آمد، يول امان آقا، پس اين نوازنده چي شد؟

اين صداها همچون پتكی سنگين بر پيكر تنومند يول امان آقا می نشست و او جز سكوت چيزی برای گفتن نداشت و فقط به نقطه‌ای از اوبه چشم دوخته و منتظر بود.

در همين موقع صدای پای اسبان، همراه با نعره سواركاران در محل شنيده شد و صدای تيراندازی و تهديد نيز بدنبال آن بگوش رسيد.

بله، راهزنان و غارتگران بودند، آن‌ها آمده بودند تا اوبه را غارت بكنند.

يول امان آقا كه هرگز انتظار چنين چيزی را نداشت، نوازنده را فراموش كرد و در جايش ميخكوب شد. غارتگران در مقابل ديدگان همه، در يك چشم بهم زدن، با شمشيرهای خود تعدادی از اهالی را كشته و خانه‌ها را غارت كردند و جيغ و داد زنان و كودكان و مهمانان را بجا گذاشته و رفتند.

مردان آبادی و مهمانان نيز از آنجائيكه اسلحه بهمراه نداشتند، نمی توانستند در برابر تهديدات آنان كاری از پيش ببرند.

يول امان آقا تا به خود بيايد و دسته‌ای سواركار مسلح را جور بكند، غارتگران از آن محل رفته بودند.

يول امان آقا كه عروسی تنها فرزندش به اين راحتی به ناراحتی تبديل شده بود، اسلحه بدست، سوار بر اسب شده، پيشاپيش مردان خود و با قهر و غضب كه تمام وجودش را فرا گرفته بود، بدنبال آنان تاخت و بلافاصله در سياهی شب ناپديد گرديد.

غارتگران در پشت سياهی تپه‌ای در خارج از اوبه كمين كرده بودند، زيرا می دانستند كه اگر يول امان آقا زنده باشد آن‌ها هرگز خواب و آسايش نخواهند داشت و او آن‌ها را هرجا كه باشند گيرآورده و به سزايشان خواهد رساند. غارتگران صدای پای اسبان تعقيب كننده را كه يول امان آقا پيشاپيش آنان بود، شنيدند و خود را برای هرگونه رويدادی آماده كردند.

ديری نپایيد كه سواران به آن محل رسيدند و درحال عبور از كنار تپه بودند كه ناگهان يكی از غارتگران با شمشير خود به يول امان آقا حمله كرده و در يک چشم بهم زدن با يك ضربه، سر او را از بدن جدا كرد و بعد هيكل تنومند يول امان آقا از اسب به زمين افتاد.

غارتگران ديگر جای ايستادن و تماشای صحنه را جايز ندانسته و به تاخت از آن محل دور شدند.

در اين موقع افراد يول امان آقا بدور او حلقه زده و بدن غرق به خون او را در آغوش گرفتند و پس از آن تعدادی از سواركاران بدنبال غارتگران رفته  و تعدادی نيز زاری كنان جسد يول امان آقا را با خود به سمت اوبه بردند.

جمعيت در انتظار، با مشاهده كاروان سوگوار و ديدن جسد يول امان آقا، شاديشان به ماتم تبديل شد.

جيغ و فرياد زنان و كودكان و بستگان يول امان آقا و ديگر مهمانان سر به فلک كشيده و فضای اوبه را پر كرد و بدين ترتيب عروسی به ماتم تبديل شد.

درهمين موقع نوازنده كه تأخيرش علتی داشت، از راه رسيد. او بار اول با ديدن فضای آكنده از غم و گريه فكر كرد كه راه را اشتباه آمده است، اما پس از لحظه‌ای، با ديدن آدم‌های آشنا در آن محل و قدری تأمل دانست كه اشتباه نيامده است. از اطرافيان پرس و جو كرد و جواب شنيد.

او با دوتارش آمده بود تا به جشن عروسی فرزند يول امان آقا شادی ببخشد، اما با مشاهده اين صحنه، بدون اينكه با كسی حرفی بزند به اوبه خود رفت و شب را تا صبح در آلاچيق خود نشست و در وصف اين واقعه غمگين آهنگ جديدی را خلق كرد. فردای آن روز پدر نوازنده به آلاچيق او می آيد و نوازنده را گريان و غمگين می بيند و از او علت را می پرسد.

نوازنده آنچه را كه اتفاق افتاده بود برای پدرش تعريف می كند و می گويد در وصف به هوا پرت شدن سر يول امان آقا اين آهنگ جديد را ساخته و نام او را “ اوچراديم” (به هوا پرت شده) گذاشته‌ام.

 

 

 

منبع: هزارک

نوشته ای از: آلتین جرجانی

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: