هزارک - نوروزخوانان بشارت دهنده ی بهار بوده اند و قرن ها، براساس سنتی نهادینه، شنیدن صدای آنان به معنی پایان زمستان های سخت و سرد و بشارت گرم شدن هوا و در نتیجه، شکوفایی و رویش گیاهان بود. از این گذشته، فرارسیدن نوروز، که خود سرشار از خاطره های قومی و ملی و حاکی از پیوندهای ناگسستنی انسان و طبیعت است و جشنی کهنسال را تداعی می کند، به سبکباری روح مردم و ایجاد شعف و شادمانی درونی می انجامید. پیش از فرا رسیدن نوروز، همه ی اقشار مردم، اعم از دامداران، کشاورزان و پیشه وران، با شنیدن صدای نوروزخوانان، گویی شور و شوقی و نوروزخوان ها را بکشد درونی در خود احساس می کردند. کودکان، نوجوانان و جوانان نیز نوروز و ره آورد بعدی آن، یعنی بهار، را سرفصلی دیگر در زندگی گل در گلستان آمد خود قلمداد می کردند. بنابراین، نوروزخوان نماد ميمنت و خیر و برکت، شادمانی و سرور، آسایش و فراوانی بود. از همین رو، نوروزخوانان نزد مردم عالم و عامی از جایگاه و منزلت ویژه ای برخوردار بودند و پیوسته با آغوش گشاده و تبسم و مهربانی از استقبال می شد. با این حال، گاهی اوقات نوروزخوانان مورد بی مهری و حتی تهدید و هتاکی برخی از صاحبان منازل قرار می گرفتند و گاه با قهر و خشونت از درگاه خانه ها رانده می شدند.
اشون بوردمه شیرگا āšun burdəmə zirgā
بوردمه خانه ی اصغرگدا burdama xana ye asqar gada
بیرون بموونه ریکا birun bəmu vəne rikā
باته دنی یه مه ببا bātə daniyə me bebā
بنده بائوتمه بلا bandə bā'utmə bəlā
اون ریکای بی ایمون un rikāye bi ’imun
تور ره بیتا بموبیرون tur rə baytā bəmu birun
خواسته هاکنه دتا خون xāstə hākəne dətā xun
بكوشه وه نوروزخون bakuše ve noruzxun
باد بهارون بمو bade bəhārun bəmu
گل در گلستون بمو gol dar goləstun bəmu
برگردان فارسی:
دیشب به شیرگاه رفتم
به خانه ی اصغرگدا رفتم
پسرش از خانه بیرون آمد
گفت پدرم در خانه نیست
گفتم بلا به جانت (ای دروغگو)
آن پسر بی ایمان
تبر را برداشت و از خانه بیرون آمد
می خواست دو تا خون به پا کند (نوروزخوان و همراه او را به قتل برساند)
باد بهاران آمد
گل در گلستان آمد
استقبال نشدن از نوروزخوان ها و در برخی موارد برخوردهای قهرآمیز با آنها به این سبب بود که گاهی، گروه های مختلف نوروزخوان طی یک روز و حتی تا نیمه های شب، چند بار به یک خانه مراجعه می کردند. صاحب خانه در اثر وقت ناشناسی برخی از نوروزخوان ها آرامش خود و خانواده اش را در مخاطر دیده و از پذیرش آنها سرباز می زد.
گاهی نیز خیل گدایان و متکدیان فرصت را مغتنم دانسته، در کسوت نوروزخوان و در ازدحامی خسته کننده به خانه ها و بنه گاه ها مراجعه می کردند. بدیهی است بیشتر مردم، براثر سال ها تکرار و تجربه، با توانایی های ذوقی و دانش و اطلاعات نوروزخوانان آشنایی داشتند و به آسانی میان شعرخوان های خوش قریحه و گدایان فرق می گذاشتند. گاه نوروزخوانان برای از بین بردن سوء تفاهم، ناچار می شدند تا با خواندن اشعاری في البداهه به صاحبان خانه، شأن و جایگاه خود را یادآور شوند و از کار گدایان و نوروزخوانان بدلی تبری جویند.
ای باجی وای ددا ’əy bājiyo ’əy dədā
نیمه طالقونی گدا nimə tālquni gədā
نیمی دسیر نیم چپا naymi dəsir nim cəpā
هاده خاشه کرک و چیندکا hāde xāse kərko čindəkā
مه رفق منه بچا me rafeq mənə bəcā
شما مره نائورین گدا səmā mərə nā’urin gədā
من روستا دارمو کوپا mən rustā dārmo kupā
کهنیم دارمو ملک و جا kohnim dārmo məlk o jā
باغ دارمو غولی کلا baq darmo quli kala
خدا بهل تنه ریکا xoda behalle tane rika
اما رفق هستمی دتا ’əmā rafeq hastmi dətā
یتّا بلند و يتّا کتا yəttā bələnd o yəttā kətā
عید خرامون بمو ’əyd xərāmun bəmu
با شاد و خندون بمو bā šād o xandun bəmu
مشتلق هادين دوستون məstəloq hādin dusətun
نوروز سلطون بمو nowruze saltun bomu
برگردان فارسی:
ای خواهر عزیزم
من گدای تالقانی نیستم
دو سیر و نیم خرده برنج را نمی گیریم
آن را بریز تا مرغ و جوجه ات بخورند
رفیق من از سرما چاییده است
شما مرا گدا خطاب نکنید
من در روستای خود گندم به فراوانی دارم
در روستای «کهنیم» ملک ومنزل دارم
در روستای «غولی کلا» باغ دارم
خدا پسرت را بر تو ببخشد
ما دو رفیق هستیم
یکی قد بلند و یکی قد کوتاه
عید خرامان آمد
با شادمانی و خندان آمد
دوستان مژده بدهید
نوروز سلطانی آمد
گاهی نیز، به ندرت ، تنگ چشمی، فرومایگی و خساست افراد موجب رنجش خاطر نوروزخوان می گردید.
منبع: دانشنامه ی تبرستان و مازندران
عکس: سایت بلوگفا
نويسنده: جهانگیر نصری اشرفی