|

ویژگی‌ها، خلقیات و سبک زندگی ایرانیان از نگاه جهانگردان/ بخش هشتم

دوشنبه, 26 آبان,1404 - 08:51
یاکوب ادوارد پولاك، سیاح و طبیب اتریشی، متولد ۱۸۱۸ میلادی از سال ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۰ میلادی در ایران حضور داشت و طبیب مخصوص ناصرالدین شاه قاجار نیز بود. وی در سال ۱۸۸۲ میلادی بار دیگر به ایران سفر کرد و به خصوص، به مطالعه و تحقیق در منطقه الوند پرداخت. بعدها نیز در وین به تدریس زبان فارسی مشغول شد.قسمت اول سفرنامه یاکوب ادوارد پولاک با عنوان «ایران؛ سرزمین و مردم آن» به خصوصیات ظاهری و روحیات ایرانیان اختصاص دارد.
 ویژگی‌ها، خلقیات و سبک زندگی ایرانیان از نگاه جهانگردان/ بخش هشتم

هزارک -

*مقدمه:
یاکوب ادوارد پولاك، سیاح و طبیب اتریشی، در سال1818  میلادی در یکی از نواحی بوهم تولد یافت و  در هشتم اکتبر 1891 میلادی در وین از دنیا رفت. او از سال 1851 تا 1860 میلادی در ایران حضور داشت و از سال 1855، طبیب مخصوص ناصرالدین شاه قاجار نیز بود. او به عنوان معلم داروسازی و به جهت تدریس در مدرسه دارالفنون به ایران آمده بود، ولی عملا به عنوان معلم طب و جراحی و نیز سرپرست سایر معلمین طب آن مدرسه فعالیت می نمود. وی در سال  1882 میلادی بار دیگر به ایران سفر کرد و به خصوص، به مطالعه و تحقیق در منطقه الوند پرداخت. بعدها نیز در وین به تدریس زبان فارسی مشغول شد.

وی در سال 1865 میلادی کتاب "ایران؛ سرزمین و مردم آن" را نوشت که در دو جلد به چاپ رسید و در ایران، تحت عنوان "سفرنامه پولاک" یا "ایران و ایرانیان" به زبان پارسی ترجمه شد. البته کتاب او متفاوت از سفرنامه هایی است که توسط سایر سیاحان به رشته تحریر در آمده، زیرا پولاک در کتاب خود، تصویر کاملی از مردم و سرزمین ایران ارائه نموده است. همراهی او با شاه و سفر به نقاط مختلف ایران، تدریس در مدرسه دارالفنون و از همه مهمتر، طبیب بودن او سبب شد که او به اطلاعات جامعی در مورد اشراف و درباریان، طبقات مختلف جامعه و به خصوص نسوان ایرانی دست یابد و لذا کتاب او، مرجع مناسبی جهت شناخت خصوصیات مردم و سرزمین ایران محسوب می شود.

در ادامه، به فرازهایی از آنچه که پولاک در کتاب خویش در خصوص ویژگی ها و صفات ایرانیان عنوان نموده، خواهیم پرداخت.

*دیدگاه کلی پولاک درباره ایرانیان:
پولاک که نزدیک به ده سال در ایران زندگی نمود، نظر کلی خود درباره ایرانیان را اینگونه در مقدمه کتاب خویش عنوان می دارد:

"هر سیاحی می تواند به سهولت، تصویری دل انگیز از کشوری که در آن سفر می کند، به دست دهد. از نظر وی، همه چیز تازه است و او تحت تأثیر این تازگی و طراوت قرار می گیرد. بعضیها نیز دارای غریزه ای هستند که می توانند درست را از نادرست تشخیص دهند. نامه هایی هم که من پس از ورود به ایران به دوستانم در وطن خود نوشتم، به همین ترتیب پر از عقاید و تصورات زنده و خوشبینانه بود. پس از گذشت زمان دریافتم نتیجه گیری هایی که در بدو امر خود را در آنها مصاب و محق میدانستم، به تجدید و تغییری اساسی نیازمند است. هنگامی که در سال 1851 به ایران آمدم، سخت مفتون جامعه ایرانی و طرز زیبای تکلم و ریزه کاری های محاوره آنان شدم و رفتار مؤدبانه مردم تربیت شده، مرا بسیار تحت تاثیر خود قرار داد. متاسفانه بعدها دریافتم که نیرنگ و دروغ و فریب در پس این رفتارهای انعطاف پذیر پنهان است. پس حس تحقیر من نسبت به این ملت برانگیخته شد. باز سالی چند پس از این دانستم که در قضاوت خود به راه خطا رفته ام. دیگر از تشخیص اینکه صفات خوب غلبه دارد یا عادات بد، عاجز ماندم. ندانستم که آیا این عادات بد از خصائل ذاتی ایرانی است یا باید آن را معلول فشار متمادی استبدادی برشمرد که این ملت، مقهور و منکوب آن است".

در حقیقت، پولاک در ابتدای ورود به ایران، جذب رفتار مودبانه و سخن گفتن دلنشین ایرانیان شد. پس از مدتی حشر و نشر با ایشان، به این نتیجه رسید که در پس آن رفتارهای محترمانه، ریاکاری و نیرنگ پنهان شده و نظر نامساعدی نسبت به ایرانیان پیدا کرد. با گذشت سالهایی دیگر، متوجه شد که تمامی رفتار و گفتار ایرانیان، ریاکاری و دغل بازی نیست و بسیاری از آن کردار و گفتار مودبانه و دلنشین ایشان، واقعی و توام با حسن نیت هستند. در عین حال، او اعتراف نمود که تشخیص رفتارهای ریاکارانه از اعمال صادقانه ایرانیان امری دشوار است و نتوانست به نتیجه قطعی برسد که آیا رفتارهای نادرست برخی ایرانیان، ریشه در ذات این قوم دارد یا حاصل تحمل دوره های طولانی فشار استبداد است؛ و این موضوع، واقعیتی است که خود ایرانیان نیز در خصوص آن به نتیجه ای قطعی نرسیده اند و بحث و گفتگو در این خصوص، کماکان میان صاحب نظران ادامه دارد.

*تبار ساکنین ایران و خصوصیات نژادی ایشان:
پولاک، ساکنین ایران و تبار و خصوصیات ظاهری ایشان را در اواسط سده نوزدهم میلادی، به شرح زیر معرفی می کند. مشاهده می شود که امروزه نیز کمابیش همان اقوام، با همان خصوصیات و ویژگی ها، در ایران سکونت دارند.

1- ساکنان اولیه، شامل پارس ها و مادها؛ اینها معمولا پوستی گندمگون دارند و هرگز به سفیدی اروپایی ها و ارامنه که زیر نظر آنان زندگی می کنند، نیستند. مردمک چشمشان میشی رنگ و به ندرت سیاه است. مویشان صاف، نه مجعد و وز کرده و به رنگ آبنوس می باشد. ریششان پرپشت و خوش رشد، جمجمه آنها بیضوی، پیشانی آنها به حد اعتدال بلند و در طرف شقیقه هایشان پخ است. چشم ها درشتند؛ با قرنیه ای مقوس و پلکهای بلند فوقانی که قسمت بزرگی از قرنیه را می پوشاند. ابروها کمانی شکل و در روی بینی به هم پیوسته است. گونه ها کمی گوشت آلود و بدون سرخی می باشند. لب ها نازك، چانه باریک، گردن کوتاه، گلو کمی برآمده، قفسه سینه پهن و رشد کرده، کمرگاه و لگن خاصره زنان پهن، استخوانها نازک، اعضا خوب رشد کرده و در حدود مفاصل ظریف هستند. دست ها و پاها زیبایی خاصی دارند و بدن مستور از موی بسیار است. بدنشان به هیچ وجه چربی نمی آورد و از طرف دیگر لاغری شدید هم به ندرت دیده می شود. قامت آنها قدری از قامت متوسط یک پیاده نظام بلندتر است. افراد خارق العاده بلند و باریک یا به طور غیر عادی پست و کوتاه کمتر به چشم می خورند.
نمونه پارس ها را می توان در گبرهای یزد و کرمان که تعدادشان اندک است، بازشناخت. لرها، لک ها و اهالی کرمان، یزد و شیراز به پارس ها بسیار نزدیکند. نمونه مادها، هر چند که بر اثر آب و هوای باتلاقی تغییراتی در آنها پدید آمده، در میان اهالی ساکن کنار دریای کاسپین همچون مازندرانی ها (تپورها (و گیلانی ها دیده می شود.

2-نژاد ترک-تاتار؛ که بیشتر در آذربایجان تا حوالی مرکز مملکت سکنی گزیده اند. با وجود آن، شاخه ها و قبایل بزرگی از ایشان در مناطق مختلف پراکنده اند و به عنوان مثال می شود همدان، شیراز و غیره را یادآور شد. تاریخ حضور آنان در ایران، عمدتا از دوره حمله ور شدن چنگیزخان و تیمور لنگ آغاز می شود. جمجمه ترک-تاتارها در مقایسه با ایرانیها کمتر بیضی است. صورتشان پهنتر و کم حالت تر و ابروانشان کم قوس تر است و در بالا بهم برنیامده است. حدقه چشمشان بدان ملاحت نیست. مژه ها قطورتر، عدسی چشم قهوه ای و بینی آنها چه در قسمت استخوان و چه در پره ها کوتاه و کلفت است. استخوان گونه و چانه ها پهن تر، عضلات رشد کرده تر، لبها گوشت آلودتر، اعضا و جوارح کمتر شکیل و استخوان بندیشان قوی تر است. قد و قواره شان معمولا از ایرانیها بلندتر است. مردمی هستند نتراشیده و کمتر حیله گر و دلیر و مصمم. به همین دلیل تقریبا همه سربازها از این قبایل گرفته می شوند. (پولاک، ورود نژاد ترک-تاتار به ایران را مقارن با حمله مغولان به این سرزمین دانسته، حال آنکه از حدود سده سوم دوره اسلامی، یعنی نزدیک به چهارصد سال پیش از تازش مغولان به ایران، ترکان زیادی به این کشور مهاجرت کرده و یا بخش های مهمی از خاک آن را تسخیر نموده و سلسله هایی سلطنتی همچون غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان را نیز ترتیب داده اند؛ گردآورنده).
3-آمیزه هایی که در اثر اختلاط سکنه قدیم ایران با ترک-تاتارها پدید آمده اند. روی هم رفته، اهالی شهرها بیشتر از نژاد پارسی و در بیرون شهرها بیشتر از نژاد ترک هستند. پیشه وران، عموما از پارس ها می باشند.
4-کردها؛ که اغلب در موقف های عشیره ای خود واقع در کوهستان زاگرس سکنی دارند. بعضی از شاخه های آنان در سایر ولایات دوردست، مثلا در خراسان و غیره نیز متوطن شده اند. در هر کجا که هستند، سخت به نام، زبان و آداب قبیله ای خود پایبند مانده اند. مردمی زیبا و نیرومند هستند. از نظر رنگ چشم، پوست و مو بسیار به نژادهای شمالی و به خصوص آلمانی ها شباهت دارند. به زبان خاص خود صحبت می کنند که کردی نامیده می شود و از شعب زبان ایرانی به شمار می رود.
5-عربها؛ که متشکلند از بعضی قبایل از هم پراکنده مهاجر که قسمت اعظم آنها از زمانی که ایران به دست مسلمانان گشوده شد، در این سرزمین باقی مانده اند. بعضی از آنها هنوز به زبان عربی تکلم می کنند و بعضی دیگر زبان فارسی را پذیرفته اند. مقر اصلی آنها کناره های خلیج پارس است.
6-ارمنی ها و قفقازی ها؛ که قسمتی از آنها به اختیار خود و بعضی دیگر به زور و جبر به ایران آورده شده اند. حتی در اواخر قرن گذشته و پس از فتح تفلیس به دست آقامحمدخان، باز خانواده های بسیاری به نهاوند و کاکاوند کوچ داده شدند و به پذیرفتن اسلام مجبور گشتند. این قوم به داشتن پوست سپیدتر و گونه های ضخیم که در جوانی به رنگ گوشت است و در پیری رگ های شاخه شاخه بر آن نمودار می شود، مشخصند. از این گذشته، برخلاف ایرانیان، استخوانبندی محکمتر و میل به فربهی در آنان قابل ذکر است. به خصوص زنها در این تیره خیلی چاق می شوند. رشد ریش در آنها کمتر است و ابروان کم پشت تر و کم قوس تر است. موی سرشان قهوه ای و در جوانی زرین است.
7-اعقابی که از آمیزش سکنه اصلی ایران با ارمنی ها و قفقازی ها پدید آمده اند (به خصوص از جانب مادر). ایرانی ها، به خصوص به رنگ پوست سفید علاقمندند و بدین جهت، اغلب از این قبایل زن گرفته اند؛ چه به اختیار و چه به اجبار. در نتیجه، در خانواده های محترم و متعین، بسیاری از آثار خون ارمنی بر جای مانده است. رنگ چشم آبی آسمانی یا سبز، اغلب گویای این اختلاط است.
8-نسطوری ها یا کلدانی ها؛ که بیشتر به نوع عرب و یهود نزدیکند و در حوالی دریاچه اورمیه زیست می کنند. تعدادی از آنها هم به صورت پراکنده در کردستان هستند.
9-یهودیان؛ به لهجه ای که سخت با فارسی قدیم آمیخته است صحبت می کنند و همچنین تنها قوم و قبیله ای در ایران هستند که می توانند اصوات نوک زبانی را ادا کنند، در حالی که ایرانیها با تمام تلاش از عهده تلفظ آن بر نمی آیند. به هنگام سخن گفتن دستها را زیاد تکان می دهند و عضلات صورت را به حرکت در می آورند و این کاری است که ایرانیان به کلی از آن اجتناب می ورزند، زیرا نمی خواهند کسی از مکنونات درونی آنها باخبر بشود. یهودیان به دو نوع تقسیم می شوند؛ آنها که کاملا به نژاد عرب منسوبند و بینی عقابی شکیل، چشمهای سیاه درخشنده و اعضای ظریف دارند و دیگر آن تیره که در زمان های قدیم با حامی ها درآمیخته اند و بینی پهن دارند و شیارهای بینی و دهانشان عمیق و موهایشان همچون موی زنگیان مجعد و به هم پیچیده است. از این هر دو نوع در ایران وجود دارد. آب و هوا و شرایط اجتماعی هیچ در آنها مؤثر نیوفتاده است، به طوری که هیچ تفاوتی بین آنها و یهودیان سایر نقاط جهان محسوس نیست.
10- افغان ها و بلوچ ها؛ افغانها از پاكترین نژاد قفقازی هستند و قامت بلند، بدن نیرومند، صورت پرحالت، چشمهای درشت خیره و ظاهر مصمم، وجه مشخصه آنهاست. افغانها فقط به تعداد اندک و به عنوان فراری و پناهنده در ایران حضور دارند و از مستمری شاه گذران می کنند. بلوچ ها نیز در اینجا و آنجا به صورت برده و غلام دیده می شوند و به نژاد هندی شبیهند. اختلاط بین بلوچها و ایرانیان بسیار اتفاق می افتد و به خصوص در سیستان به وفور دیده می شود.
11-ترکمن ها؛ از نژاد خالص مغول هستند. اینها را اغلب به صورت اسیر یا گروگان به این مملکت آورده و آنها دیگر در این سرزمین ماندگار شده اند. عمدتا از سه قبیله گوکلان، تکه و یموت هستند. اینان به داشتن رنگ زرد صورت، استخوان پهن گونه، پیشانی فراخ، چشمهای مورب کوچک و استخوان پهن بینی، به طوری که چشمها با آن به ظاهر در یک سطح قرار گرفته اند، از دیگران مشخصند. ریششان کوسه است و سبیلی دراز و باریک دارند، در حالی که گونه هایشان به کلی از مو عاری است. گروهی از آنان به عنوان گروگان از دولت کمک خرج می گیرند و گروهی نیز با ساختن ادیالهای زیبا و کیسه حمام گذران زندگی می کنند. زندگی آنان به طرز شگفت انگیزی با اسب توأم است و علاقه خاصی نسبت به این حیوان ابراز می دارند. بسیاری از اهالی خراسان از اختلاط با نژاد ترکمن به وجود آمده اند و این اختلاط برای بیننده مشخص است.
12-اعقابی که از اختلاط با مغول ها پدید آمده اند. از اینها در ولایات مرزی شمال شرقی و مثلا در خراسان دیده می شوند.
13-عشایر کولی؛ به صورت ایل های مهاجر و سرگردان در بسیاری از نواحی ایران دیده می شوند. از نظر ظاهر، آداب و رسوم، اردو زدن، طرز زندگی، پذیرفتن هر مذهبی و عدم پایبندی به هیچیک، به تمام و کمال به هم نژادان اروپایی خود مانندند. به عنوان رقاص و نوازنده شاد و سرخوش، شهره اند. کف بینی می کنند یا از اوراق چاپی طالع می بینند. به کار آهنگری اشتغال دارند. زنجیر و الک خوب و مرغوب می سازند، دیگ مسی وصله می کنند و اسباب و لوازم را سفید می کنند. ایل هائی زیر نظر یکی از رؤسای چادرنشین تشکیل می دهند. از آن گذشته، دوندگان خوبی هستند و در نتیجه اغلب شاطرهای شاه از قبیله کولی ها برگزیده شده اند.
14-حبشی ها؛ که به عنوان غلام و کنیز آورده شده اند.
15-تعداد خیلی قلیلی از بربرها، از حوالی کابل؛ که در تهران، در محل های خاص خود، موسوم به سرتخت بربری ها زندگی می کنند.
16- اعقاب روس ها و لهستانی ها؛ که در اوایل امر گریخته و به بیابان زده اند، اسلام پذیرفته اند و در مملکت ایران متوطن شده اند.
17- اجتماع کوچک اروپایی ها؛ که به طور موقت در ایران زندگی می کنند.
18- هندوها؛ که قبلا به تعداد زیادی وجود داشته و تجارت پیشه بوده اند، ولی فعلا به معدودی درویش تقلیل یافته اند.


*خلق و خو و روحیات ایرانیان:
پولاک، برخی از خلقیات و خصائص روحی ایرانیان را به شرح زیر عنوان می دارد:

ایرانی از اصل "هیچگاه حیرت مکن" پیروی می کند، یا هرگاه تحت تأثیر مزاج آتشین خود قرار گیرد، می داند چه کند که کسی مراتب اعجاب وی را در نیابد.
ایرانی به مقدار زیاد می تواند عواطف و هیجانات خود را مکتوم نگاه دارد؛ از چهره اش هیچ معلوم نیست که در درونش چه می گذرد. ایرانی می تواند مدتها خشم و ناراحتی را در خود مخفی نگاه دارد تا لحظه مناسب برای تصفیه حساب و انتقام فرا رسد.
ایرانی روی هم رفته طماع است و دلش می خواهد پول فراوان به چنگ آورد، بدون اینکه پروا کند آن پول از چه محلی به دست می آید. به همان آسانی هم که پول را به دست آورده، باز آن را به باد می دهد تا دستگاه پرتجملی درچیند. در بعضی موارد نیز سخت خسیس می شود.
ایرانی در خوراک اعتدال و قناعت را رعایت می کند. در هر مقامی باشد، باز مقداری نان، پنیر و سبزی صحرائی او را راضی و خشنود می کند. به آسایش و آرامش دلبسته است، ولی در اوضاع و احوال خاص، سختکوش و خستگی ناپذیر می شود و می تواند گرما و سرما، گرسنگی و تشنگی را تحمل کند.
دوست دارد میهمانی بدهد. فرودست ترین نوکران نیز حاضر است تمام حقوق ماهانه اش را صرف یک پذیرایی از دوستان کند. با وجود این، از مفهوم میهمان نوازی خبر ندارد. وی فقط از آن جهت میهمانی می دهد که آنها نیز متقابلا میهمانش کنند، یا این که از تنها غذا خوردن حوصله اش سر می رود؛ ولی به هرحال از انجام وظایف میهمان نوازی استنکاف دارد.
ایرانی باطنا ستمگر نیست؛ با حیوانات رفتاری نرمتر دارد تا با انسان. ولی مشاهده مستمر ظلم و ستم و خودسری، از حس همدردی و رافتش کاسته. بدین دلیل، وی گوش به فرمان است تا دست به هر اقدام ظالمانه ای بزند و در عین حال مسؤولیت اقدام خود را به گردن دیگری بیندازد. همواره از تقوا و عدالت دم می زند، نفرت خود را از ظلم و خودسری بیان می دارد، اما همین که دور به دستش افتاد، خود جبار بی نظیری می شود و بدون اندیشه، ملک و مال دیگران را غصب می کند. وی که از هر صاحب مقامی نفرت دارد، می داند که چگونه در برابر هرکس سر فرود آورد. خوی جنگیدن و پرخاشگری در او کم است؛ مدتهاي مدید شدیدترین فشارها را تحمل می کند، ولی سرانجام با مشت محکم آن را در هم می شکند و با هتک حرمت از خانواده طرف، طعم انتقام را به وی می چشاند.
ایرانی شعرشناس است و ساز و آواز را خوش دارد، اما اغلب فکر و اندیشه را فدای کلمه و وزن می کند. شوخ طبع است، ولی در تفکر خود از منطق پیروی نمی کند.
قوه ابداع چندانی ندارد، اما در کار تقلید سخت کوشاست. زود مطلب را می گیرد، به سرعت می آموزد، اما به زودی بر جای می ماند و به استفاده از دریافته ها و آموخته ها اکتفا می کند.
خاکی که به روی آن پرورش یافته را دوست می دارد، اما به وطن دلبستگی چندانی ندارد. به سهولت می توان با پول خریدش، اما این رشوه گیری اغلب تحت عنوان دیگری انجام می پذیرد.
ایرانی که طبعا گشاده دست نیست، نمی تواند از رسم موجود سرپیچی کند؛ پس به محض اینکه کسی از چیزی که متعلق به اوست تعریف و تمجید کند، فورا آن را به طرف می بخشد. مثلا اگر از قلیان، اسب یا سایر اموال و دارایی های او تعریف کنید، فورا می شنوید که می گوید: "پیشکش؛ مال شماست". و هر چند که این کلمات، تعارفی توخالی بیش نیست، باز گاه در مورد بعضی از اشیاء غیر مهم این بخشش عملی می شود.
ایرانی میل خاصی به خیالبافی و چیزهای پنهانی و اسرارآمیز دارد؛ هر انجمن پنهانی توجه او را به خود جلب می کند و برای هر فرقه جدید دینی، فورا طرفداران بسیاری پیدا می شود. به همین ترتیب هم هست که مثلا فراماسونری مورد علاقه خاص او قرار می گیرد.
در میان ایرانیان، حرص و ولع برای به کار بردن تعارفات و القاب در خطاب، حد و حصری ندارد. به یکدیگر شریف، سرکار و جناب می گویند. حتی دو مستخدم که در خانه اعیان به کار مشغولند، وقتی به هم می رسند از به کار بردن لفظ سرکار در حق یکدیگر دریغ نمی ورزند.
ایرانی بسیار مایل است که اظهارات خود را به صورت مؤکد و همراه با سوگند ذکر کند که البته این کار به هیچ وجه ضامن صحت گفتار نیست.
لعن و نفرینها و فحشهای ایرانیان نیز از ممیزات آنهاست. معمولا هدف فحش، خود شخص نیست، بلکه خانواده او، به خصوص پدر، همسر یا قبور گذشتگان وی است، زیرا بر حسب مفهومی که زندگی خانوادگی دارد، فحش به خانواده بسی ناگوارتر از دشنام به فرد مخاطب است.


توصیفات فوق، برخی از مهمترین ویژگی های رفتاری و روحیات ایرانیان هستند که مورد توجه پولاک واقع شده اند. با آنکه صحت بسیاری از این توصیفات و ریشه های تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی آنها بر اهالی و صاحب نظران علوم انسانی روشن است، نباید از نظر دور داشت که قضاوتهای یک اروپایی متجدد و تحصیلکرده نسبت به خلق و خوی توده مردم یک کشور کهنسال که رخدادهای تلخ و شیرین فراوانی را از سر گذرانده و فراز و نشیب های پرشماری را در طول تاریخ تجربه نموده، هرگز نمی تواند خالی از اشکال و سوء برداشت هایی ناخواسته باشد. از سوی دیگر، رفتار برخی ایرانیان در مواجهه با یک فرنگی متشخص نظیر پولاک که مناصب دولتی مهمی همچون طبیب مخصوص شاه و سرپرستی اساتید مدرسه دارالفنون را بر عهده دارد نیز فارغ از محذورات نیست و گاهی از روال معمول فاصله می گیرد و احیانا به سمت طمعکاری و چاپلوسی یا بعضا سوءظن و بدگمانی نسبت به نیات و منویات وی و در نتیجه، پنهانکاری و عدم صداقت گرایش می یابد. در چنین شرایطی، بدیهیست که حتا شخصی چون پولاک که قریب به ده سال به عنوان طبیب و معلم در جامعه ایران حضور داشته، با زبان پارسی به خوبی آشنا بوده و با اقشار مختلف (از اشراف و درباریان و شخص شاه گرفته تا دانشجویان و بیمارانی از مردم کوچه و بازار) معاشرت نموده نیز ممکن است نتواند به کنه خصوصیات رفتاری ایرانیان پی ببرد و در قضاوت خویش به خطا افتد؛ کما اینکه وی، در کمال صداقت، در مقدمه همین کتاب به این ناتوانی اقرار می کند و ابراز می دارد که پس از چندین بار تغییر نظر نسبت به ذات ایرانیان و روحیات ایشان، نهایتا نیز امکان دستیابی به حقیقت کامل در این باب و درک نیک و بد رفتار ایرانیان، برایش فراهم نشده است.

 

گردآوری و تنظیم:

فرید نوبخت حقیقی

موسسه فرهنگی رادنواندیش

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: