هزارک - از میان مردمان پر مهر روستا و عشایر برخاست. صدای لالایی دایهاش او را در مسیری قرار داد تا بتواند مرزبان فرهنگ بومی و اصیل کشورش باشد و سوز موسیقی قشقایی را به آن سوی مرزها ببرد. پدرش (غلامرضا بهمنی) از موسیقیدانان ایل و صاحب سبک بود. علاقهمندیاش به موسیقی ایل سبب شد از محضر استادانی چون محمدحسین کیانی (آوازخوان بنام ایل قشقایی)، محمدقلی خورشیدی (شاهنامهخوان معروف ایل)، هادی نکیسا و حبیبالله گرگینپور (مشهورترین موسیقیدانان ایل) و محمدرضا درویشی فیض ببرد. مدت مدیدی نیز نزد هنگامه اخوان به آموختن موسیقی ردیفی ایران پرداخت. پروین بهمنی سالها به عنوان آموزگار در مناطق مختلف عشایری استان فارس خدمت کرد. این بانوی 65 ساله نخستین زن برگزیده مفاخر فرهنگی جهان ترک، نخستین زن پژوهشگر موسیقی محلی ایران، دارای دکترای افتخاری از بعضی دانشگاه های جهان، صاحب نشان درجه یک هنر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صاحب تألیفات و پژوهشهای مختلف در حوزه موسیقی قشقایی است. وی که کار رسمی و بنیادین خود را از هجدهمین جشنواره بینالمللی فجر در حوزه هنر و فرهنگ آغاز کرد و در سیامین جشنواره بینالمللی موسیقی فجر مورد تجلیل قرار گرفت. با وجود کسالت این بانوی هنرمند گفتوگوی کوتاهی با او داشتهایم که در ادامه میخوانید:
برای ورود به بحث بهتراست به این موضوع بپردازیم که در ایران امروز، موسیقی قشقایی چه جایگاهی دارد؟
قشقایی بزرگترین ایل ایران است. بخشی از عشایر قشقایی کوچنشین هستند و بخشی دیگر در فارس زندگی میکنند اما اصالتاً فارس نیستند. مرکزیت قشقاییها شیراز و شهرهای اطراف آن است. البته در بوشهر، اصفهان و بخشی از خوزستان نیز پراکنده هستند. قشقاییها در شعر معروفی که با زبان آذری بیان شده است، میگویند: «این راه به تبریز میرود، با قناتهای ریز ریز، خدایا راهی نشان ما بده تا به وطن خودمان برگردیم.»
یعنی مهاجرت و تبعید آنها باعث شد نتوانند موسیقیشان را بخوبی معرفی کنند.
در جشنوارههایی که در کشورهای ترکزبان برگزار میشد بارها اعلام کردهام که هنر هیچیک از کشورهای ترکزبان همتراز با هنر قشقایی ایران نیست. شهر تبریز، ارومیه، زنجان و قوچان همه ترکزبان هستند و حتی ترکیه، ازبکستان و چین نیز به این زبان صحبت میکنند اما ما در قلب فارس این زبان را نگاه داشتهایم و باعث و بانی این زبان موسیقی و ادبیات بودهایم، بخصوص موسیقی عاشقی قشقایی.
تفاوتی هم در نوع ساز و موسیقی عاشیقها وجود داشت؟
خیر. به خاطر آنکه ریشه آن یکی است، چندان فرقی ندارد. موسیقی قشقایی دارای سه رپرتوار عاشقی، چنگی، ساربانی و چوپانی است. ساز عاشیقها، «چگور» نام داشت اما به مرور زمان تغییر یافت و پس از گذشتن از لرستان، کمانچه را از این استان گرفتند و نقاره را از آذربایجانیها. اما چون نقاره قشقاییها کوچک بود و در فضای باز نواخته میشد برای صدادهی بیشتر اندازه آن را تغییر دادند. بعد از آن کرنا، تار و سهتار نیز به سازهای آنها اضافه شد. عاشیقها طایفه نسبتاً پرجمعیتی بودند. بعد از اسماعیلخان، صولتالدوله قشقایی که در زندان رضا شاه کشته شد، این طایفه تقریباً پراکنده شدند. قبل از صولتالدوله، پدر او مستمری عاشیقها را تأمین میکرد و از نظر امرار معاش مشکلی نداشتند و تنها کار آنها ساز زدن برای ایل بود اما بعد از مرگ صولتالدوله تعدادی از قشقاییها پراکنده شدند و تعدادی دیگر را به اجبار در جاهایی دیگر ساکن کردند. این اتفاق باعث فراموش شدن و از بین رفتن اصیلترین موسیقی قشقایی بود. موسیقی که هیچ موسیقی دیگری نتوانست به آن نفوذ کند. اما این افراد کنارنکشیدند و دوباره سعی بر احیای موسیقی قشقایی داشتند. بعد از انقلاب این هنر به مدت چند سال هیچ فعالیتی نداشت. بعد ازآن یعنی در سال 73 در پی پیدا کردن عاشیقها، به سراغ عاشیق اسماعیل یکی از عاشیقهای رده بالا رفتم. ایشان در نخستین جشنواره موسیقی نواحی به دعوت محمدرضا درویشی شرکت کرده بود اما متأسفانه سال 74 فوت کردند. بعد از آن در فکر پیدا کردن فرزندان عاشیقها بودم و شهر به شهر به دنبال آنها میگشتم تا اینکه در شهر شیراز با سه - چهار تا عاشیق آشنا شدم که با یک ویلون از کار افتاده، مشغول ساز زدن بودند. تعداد دیگری از فرزندان عاشیقها نیز بر سر قبرها قرآن میخواندند. از آنها فیلمی تهیه کردم و آن را به دکترمحمدحسین همافر، رئیس وقت مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نشان دادم که ضمن دیدن این فیلم به ایشان گفتم موسیقیدانهای عاشیقی به پایان راه رسیدند و همه آنها به جای آنکه راه پدر خود را ادامه بدهند برای پول در آوردن به کارهای دیگری مشغول هستند.
آن زمان تنها در کار پژوهش و تحقیق موسیقی عاشیقی بودید؟
خیر. من از کودکی با موسیقی و شعر عاشیقی بزرگ شدم و با لالایی دایهام با موسیقی قشقایی آشنا شدم. زنان قشقایی تمام کارهای روزانه خود را مانند هیزم جمع کردن، نان پختن و نگهداری از کودک را با موسیقی انجام میدهند. من در یادگیری این موسیقی خیلی کار بزرگی انجام ندادهام و تنها یک مقدار بیشتر از دیگران به دنبال آن رفتم و جرأت خواندن پیدا کردم تا به امروز که به اینجا رسیدهام. به تازگی نیز توانستهام موسیقی قشقایی را به جهان معرفی کنم و سال گذشته در قزاقستان در بین حدوداً 30 کشور بانوی اول برگزیده فرهنگی جهان معرفی شدم. همچنین تقریباً پانزده سال است که در دانشگاه آتاتورک ترکیه کنفرانس برگزار میکنم. اگر این موسیقی نتوانسته بخوبی گسترش پیدا کند، مسبب آن خود قشقاییها هستند نه مسئولان امر. من زمانی که به دنبال موسیقی ردیفی رفتم متوجه شدم که موسیقی قشقایی مسیر اشتباهی را میرود، تصمیم گرفتم به دنبال موسیقی قشقایی بروم و سال 80 گروه موسیقی «حاوا» را تأسیس کردم. زمانی که جوانان قشقایی را به شهر آوردم، میدیدم که شهر روی آنها تأثیر گذاشته است. از این رو تصمیم گرفتم به جوانان تحصیلکرده شهری موسیقی قشقایی را آموزش بدهم و موفق هم شدم. برای آنکه این موسیقی بهصورت صحیح به جوانان آموزش داده شود، تلاش زیادی کردم، حتی اگر بهای سنگینی داشته باشد.
در این چند سال بیشتر فعالیت شما در خارج از کشور بوده، چرا در داخل کشور تلاش محسوسی نداشته اید؟
خیلی تلاش کردم. اما موسیقی در ایران نان ندارد و در آن طرف آب خیلی بهتر است. در ایران آلبوم و کتابهای بسیاری در این زمینه منتشر کردهام. من در همه کشورها با لباس محلی و ملی کشورم این موسیقی را اجرا کردهام و همه جا هم گفتهام که ما همان قشقاییهایی هستیم که انگلستان را از ایران بیرون کردهایم و...
اگر بر این باور باشید که این موسیقی در ایران نان ندارد، فکر نمیکنید بزودی هم خودتان و هم کارتان به فراموشی سپرده میشود؟
درست است. اما فکر میکنم مسئولان باید در تلاش برای زنده نگهداشتن موسیقی قشقایی باشند و از هنرمندان این موسیقی حمایت کنند. به خاطر آشنایی که با این موسیقی داشتهام، توانستم بخشی از فرهنگ قشقایی را به جوانان قشقایی آموزش بدهم و ساز نواختن را به آنها بیاموزم و تمام تلاشم این بود که جوانهای قشقایی در مورد این موسیقی تحقیق کنند و آن را گسترش بدهند. زمانی که بابک رضایی مسئول انجمن موسیقی بود، پیشنهاد کردم مؤسسهای برای تدریس موسیقی نواحی ایران راهاندازی شود که با موافقت آنها روبهرو شد. اما به خاطر تغییراتی که در مدیریت این انجمن رخ داد، این کار تا به امروز صورت نگرفته است. بارها گفتهام موسیقی ایران، موسیقی نواحی است و موسیقی ردیف و سنتی نیز ریشه و پایهاش از این موسیقی است. اما با وجود آنکه موسیقی اصیل ایران است برای دریافت مجوز آلبوم، باید سالها در انتظار ماند در صورتی که موسیقی پاپ حتی اگر مجوز هم نداشته باشد، براحتی میتواند در خیابانها به کار خود ادامه دهد و آلبوم منتشرکند. ما در ایران موسیقی به نام پاپ نداریم اما چون در این زمینه تبلیغ بسیاری شده است این موسیقی رشد کرده است در صورتی که جوانان ایران باید به دنبال یادگیری موسیقی بلوچستان، کردستان و... باشند.
ناشران برای انتشار کتابهای شما اظهار تمایل میکنند؟
تمایل برای انتشار آثار مکتوبم کم نیست، اما به خاطر ممیزیهایی که وجود دارد، سختیهای زیادی را متحمل میشوند. در صورتی که کار ما فرهنگی است و از نظامیان که مرزبانی میکنند، بسیار دشوارتراست چون ما از فرهنگ مرزبانی میکنیم.
اما در کشورهای اروپایی به فرهنگ بومی و موسیقی خود بسیار اهمیت میدهند.
بله. در کشورهای اروپایی برای زنده نگهداشتن موسیقی فولکلور ارزش فراوانی قائل هستند و در طی سال جشنهای بزرگی برای موسیقی بومی خود برگزار میکنند.
شعرها را خودتان جمعآوری کردهاید؟
بله. اغلب اشعار، متعلق به شاعران قرون گذشته کشورمان است.
حرف آخر...
من بازنشسته آموزش و پرورش هستم و با حقوقی مختصر زندگی میکنم. خانه موسیقی تا به امروز از من هیچ حمایت نداشته است، اما آقایان عظیمی، مرادخانی و ترابی زحمتهای بسیاری کشیدند. خوشبختانه پسرم «دامون ششبلوکی» راه من را در پیش گرفته است و به نظرم اگر از ریشه بخوبی نگهداری نشود، شاخ و برگ آن بخوبی رشد نمیکند.
منبع: روزنامه ایران
نوشته ای از: ندا سیجانی
عکس تیتر: فارس